گنجور

غزل شمارهٔ ۲۶۵۱

هر کجا حرف شراب ارغوانی می رود
از دهان خضر آب زندگانی می رود
ناامیدی می دواند موسی ما را به طور
دیگ شوق ما بسر از لن ترانی می رود
هیچ کس از کاروان شوق در دنبال نیست
آتش اینجا پیش پیش کاروانی می رود
حاجت دام و کمندی نیست در تسخیر من
چون ترا می بینم از خونم روانی می رود
کعبه چون بر تن لباس شبروان پوشیده است؟
گر نه شبها بر سر کویش نهانی می رود
صائب ازدل می رود بیرون خیال وصل او
گر ز خاطر یاد ایام جوانی می رود

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر کجا حرف شراب ارغوانی می رود
از دهان خضر آب زندگانی می رود
هوش مصنوعی: هر جا که صحبت از شراب ارغوانی باشد، خضر، که نماد زندگی و جاودانگی است، از دهان خود آب حیات را جاری می‌کند.
ناامیدی می دواند موسی ما را به طور
دیگ شوق ما بسر از لن ترانی می رود
هوش مصنوعی: ناامیدی ما را به سویی می‌برد که شوق و اشتیاق‌مان با گذشته و چشم‌اندازهای تازه در تضاد است.
هیچ کس از کاروان شوق در دنبال نیست
آتش اینجا پیش پیش کاروانی می رود
هوش مصنوعی: هیچ کس در پی کاروان شوق نیست و آتش اشتیاق، جلوتر از خود کاروان در حرکت است.
حاجت دام و کمندی نیست در تسخیر من
چون ترا می بینم از خونم روانی می رود
هوش مصنوعی: به دنبال هیچ دلیلی برای به تسخیر درآوردن تو نیستم، زیرا وقتی تو را می‌بینم، حسی عمیق و قوی در درونم بیدار می‌شود که انگار خونم در حال جریان است.
کعبه چون بر تن لباس شبروان پوشیده است؟
گر نه شبها بر سر کویش نهانی می رود
هوش مصنوعی: کعبه وقتی که شب به لباس شب‌پوش در آمده، چه شکل و ظاهری دارد؟ زیرا شب‌ها کسی به آرامی به آنجا می‌رود.
صائب ازدل می رود بیرون خیال وصل او
گر ز خاطر یاد ایام جوانی می رود
هوش مصنوعی: ذهنم درگیر یاد اوست و هر بار که به یاد روزهای جوانی می‌افتم، احساس او دوباره در دلم زنده می‌شود و از درونم خارج می‌شود.