گنجور

غزل شمارهٔ ۲۶۵۰

دل ز بی برگی جگردارانه در خون می رود
تیغ از عریان تنی مردانه در خون می رود
گردبادش جلوه فواره خون می کند
در بیابانی که این دیوانه در خون می رود
می شود اسباب راحت مایه آزار من
خوابم از رنگینی افسانه در خون می رود
طالع خوش قسمتی دارم که در بزم بهشت
گر به کوثر می زنم پیمانه در خون می رود
می کند دیوانه در سنگ ملامت سیر گل
در بر و آغوش گل، فرزانه در خون می رود
می شود شیرین به امید گهر دریای تلخ
جان به ذوق صحبت جانانه در خون می رود
بس که زلف اوست از دلهای خونین مایه دار
باد در خون می نشیند، شانه در خون می رود
از رعونت می شود خون هواجویان هدر
شاخ گل از جلوه مستانه در خون می رود
همچو داغ لاله مادر خون حصاری گشته ایم
هر که می آید به این ویرانه در خون می رود
می کند از سایه آن جامه گلگون احتراز
گرچه از جرأت دل دیوانه در خون می رود
تازه می گردد چو داغ لاله صائب داغ من
هر که را بینم جگردارانه در خون می رود

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل ز بی برگی جگردارانه در خون می رود
تیغ از عریان تنی مردانه در خون می رود
هوش مصنوعی: دل به خاطر نبودن یار، به شدت در عذاب است و مانند کسی که جرات بیشتری دارد، در خون خود می‌غلطد. همچنین، تیغی که به بدن عریان و بی‌پناهی فرود می‌آید، او را نیز در عذاب و درد فرو می‌برد.
گردبادش جلوه فواره خون می کند
در بیابانی که این دیوانه در خون می رود
هوش مصنوعی: طوفانی که به پا می‌شود، مانند پاشیدن خون در بیابانی است که این دیوانه در آن با خونش می‌رود.
می شود اسباب راحت مایه آزار من
خوابم از رنگینی افسانه در خون می رود
هوش مصنوعی: اشیای راحتی که به نظر می‌رسند، در واقع باعث آزار من می‌شوند و خوابم به خاطر شگفتی‌های رنگارنگ این داستان‌ها در حال از دست رفتن است.
طالع خوش قسمتی دارم که در بزم بهشت
گر به کوثر می زنم پیمانه در خون می رود
هوش مصنوعی: من از شانس خوبی برخوردارم که اگر در جشن بهشتیان به نوشیدن کوثر بپردازم، این نوشیدنی با خون من آمیخته می‌شود.
می کند دیوانه در سنگ ملامت سیر گل
در بر و آغوش گل، فرزانه در خون می رود
هوش مصنوعی: در اثر ملامت و سرزنش، دیوانه‌وار به سنگ و سختی دلتنگی دچار می‌شود، در حالی که انسان خردمند به دل‌مشغولی‌های عاشقانه مشغول است و در مواجهه با زیبایی‌ها، از غم و اندوهش غرق در احساسات گوناگون می‌شود.
می شود شیرین به امید گهر دریای تلخ
جان به ذوق صحبت جانانه در خون می رود
هوش مصنوعی: در این شعر، گفته می‌شود که با امید به داشتن گوهری از دریا، زندگی و احساسات تلخ را شیرین می‌توان کرد. وقتی انسان به لذت صحبت و ارتباط عمیق با معشوقش می‌پردازد، این احساس به عمق وجودش نفوذ می‌کند و به نوعی در وجود او جاری می‌شود.
بس که زلف اوست از دلهای خونین مایه دار
باد در خون می نشیند، شانه در خون می رود
هوش مصنوعی: زلف او به حدی دل‌فریب و جذاب است که دل‌های عاشقان از عشق به او به شدت می‌تپد و در نتیجه، این عاشقان به خاطر عشقشان دچار درد و رنج می‌شوند، به طوری‌که وقتی شانه‌اش را به زلف‌هایش می‌زند، این شانه به جای مویی، در خونی که بر دل‌ها ریخته شده فرو می‌رود.
از رعونت می شود خون هواجویان هدر
شاخ گل از جلوه مستانه در خون می رود
هوش مصنوعی: از خودبینی و غرور، خون جویندگان حقیقت هدر می‌شود. شاخ گل به خاطر زیبایی‌اش، در دامان خون فرومی‌رود.
همچو داغ لاله مادر خون حصاری گشته ایم
هر که می آید به این ویرانه در خون می رود
هوش مصنوعی: ما مانند گل‌های لاله‌ای هستیم که اثر داغ و درد بر دل مادرشان گذاشته شده است. در این ویرانه، هر کس که به ما نزدیک می‌شود، با خود قرمز خون را به یاد می‌آورد و در نهایت به تلخی و غم و اندوه وا می‌دارد.
می کند از سایه آن جامه گلگون احتراز
گرچه از جرأت دل دیوانه در خون می رود
هوش مصنوعی: او از سایه آن پوشش قرمزرنگ دوری می‌کند، هرچند که دل شجاعش، مانند دیوانگان، در خون غوطه‌ور است.
تازه می گردد چو داغ لاله صائب داغ من
هر که را بینم جگردارانه در خون می رود
هوش مصنوعی: هر زمانی که داغ لاله تازه می‌شود، داغ من نیز تازه‌تر می‌شود. هر که را می‌بینم، دردش به حدی عمیق است که در خونش فرومی‌رود.