گنجور

غزل شمارهٔ ۲۶۴۶

از نظر یک دم که آن شکل و شمایل می‌رود
حاصل دریا و کان از دیده و دل می‌رود
در بیابانی که نعل شوق ما در آتش است
نقش پای ناقه پیشاپیش محمل می‌رود
کوچه باغ زلف اگر پایان ندارد گو مدار
می‌توان رفتن به مژگان هرکجا دل می‌رود
در ته هر خاربن صیاد دام افکنده‌ای است
آهوی مغرور را بنگر چه غافل می‌رود
از زمین‌گیری بر آ، سنگ نشان خود نیستی
جاده با افتادگی منزل به منزل می‌رود
طعن نسیانم مزن، شرم از رخ آیینه کن
خود ببین آن چهره هرگز از مقابل می‌رود؟
گربه فردوس از سر کوی تو صائب را برند
می‌رود اما چو مرغ نیم بسمل می‌رود

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از نظر یک دم که آن شکل و شمایل می‌رود
حاصل دریا و کان از دیده و دل می‌رود
هوش مصنوعی: لحظه‌ای که آن زیبایی و ظرافت از نظر دور می‌شود، مانند این است که زیبایی‌های دریا و معادن طلا از دید و دل ما ناپدید می‌شوند.
در بیابانی که نعل شوق ما در آتش است
نقش پای ناقه پیشاپیش محمل می‌رود
هوش مصنوعی: در بیابانی که شور و شوق ما در حال سوختن است، ردپای شتر به‌طور پیش‌دستانه بر روی بار قرار می‌گیرد.
کوچه باغ زلف اگر پایان ندارد گو مدار
می‌توان رفتن به مژگان هرکجا دل می‌رود
هوش مصنوعی: اگر کوچه‌باغ زلف‌ها پایان نداشته باشد، نباید نگران بود؛ چون می‌توان با مژگان به هر جا که دل می‌خواهد، رفت.
در ته هر خاربن صیاد دام افکنده‌ای است
آهوی مغرور را بنگر چه غافل می‌رود
هوش مصنوعی: در اعماق هر خطر و مشکلی، فرصتی برای شکار وجود دارد؛ به آهوی مغرور نگاه کن که چقدر بی‌خبر و بی‌احتیاط در حال حرکت است.
از زمین‌گیری بر آ، سنگ نشان خود نیستی
جاده با افتادگی منزل به منزل می‌رود
هوش مصنوعی: از زمین‌گیر شدن دست بردار و به جلو حرکت کن، چون نشانی از سنگینی بار خود نداری. راه، با تواضع و آرامش، از خانه‌ای به خانه‌ دیگر ادامه دارد.
طعن نسیانم مزن، شرم از رخ آیینه کن
خود ببین آن چهره هرگز از مقابل می‌رود؟
هوش مصنوعی: به من طعنه نزن که فراموشی دچارش شدم، کمی از خودت شرم کن و به چهره‌ات در آیینه نگاه کن؛ آیا این چهره هرگز از مقابل چشمانت نخواهد رفت؟
گربه فردوس از سر کوی تو صائب را برند
می‌رود اما چو مرغ نیم بسمل می‌رود
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و خوشمزگی چیزی اشاره دارد که از دوردست‌ها به سوی معشوق می‌آید. او حس می‌کند که این زیبایی شبیه به گربه‌ای است که با سر و صلابت به طرف عاشق می‌آید، اما در عین حال به لطافت و ظرافت یک مرغ نیم بسمل که با احتیاط و آرامش حرکت می‌کند. این تضاد نشان‌دهنده جذابیت و پر رمز و راز بودن عشق است.