غزل شمارهٔ ۲۶۳۹
هر دلی را طره جانان نمی گیرد به خود
غیر ماه مصر این زندان نمی گیرد به خود
در دل عاشق ندارد راه غیر از فکر دوست
این تنور گرم جز طوفان نمی گیرد به خود
می پذیرد گرچه لوح ساده هر نقشی که هست
هیچ نقشی دیده حیران نمی گیرد به خود
دل به راهش خاک شد با آن که می داند یقین
هیچ گردی آن سبک جولان نمی گیرد به خود
خاکیان بیجا دلی در مهر گردون بسته اند
این تنور سرد هرگز نان نمی گیرد به خود
بر بیاض گردن او نقطه ای از خال نیست
از لطافت این ورق افشان نمی گیرد به خود
عشق را با بی سر و پایان بود روی نیاز
این صدف جز گوهر غلطان نمی گیرد به خود
در حریم فکر صائب دور باش منع نیست
خانه روشندلان دربان نمی گیرد به خود
غزل شمارهٔ ۲۶۳۸: پیش ازین حسن مجرد تشنه زیور نبودغزل شمارهٔ ۲۶۴۰: حسرت اوقات غفلت چون زدل بیرون رود؟
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هر دلی را طره جانان نمی گیرد به خود
غیر ماه مصر این زندان نمی گیرد به خود
هوش مصنوعی: هر دلی نمیتواند به جذابیت معشوق دل ببندد و فقط زیباییهای خاصی مانند زیبایی ماه مصر توانایی این را دارند که دلها را به خود مشغول کنند.
در دل عاشق ندارد راه غیر از فکر دوست
این تنور گرم جز طوفان نمی گیرد به خود
هوش مصنوعی: در دل عاشق هیچ راهی جز فکر کردن به معشوق نیست. این تنور پرحرارت جز با طوفان نمیتواند به خود جاذبهای پیدا کند.
می پذیرد گرچه لوح ساده هر نقشی که هست
هیچ نقشی دیده حیران نمی گیرد به خود
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که هر تصویری و اثر و نقشی که بر روی لوح ساده ای وجود دارد، پذیرفته میشود. اما در عین حال، هیچ یک از این نقوش نمیتواند او را متحیر یا شگفتزده کند. به نوعی، این جمله به این اشاره دارد که ذهن انسان میتواند همه چیز را بپذیرد، اما در عوض هیچ چیز نمیتواند او را به تعجب وا دارد.
دل به راهش خاک شد با آن که می داند یقین
هیچ گردی آن سبک جولان نمی گیرد به خود
هوش مصنوعی: دل به سوی او رفته و خود را به گرد و غبار راهش سپرده، با این حال میداند که هیچ گرد و خاکی نمیتواند به نرمنفسی و سبکی حرکت او نزدیک شود.
خاکیان بیجا دلی در مهر گردون بسته اند
این تنور سرد هرگز نان نمی گیرد به خود
هوش مصنوعی: آدمهای زمینی بیدلیل دل به محبت آسمان سپردهاند؛ این تنور سرد هیچگاه نان نمیپزد.
بر بیاض گردن او نقطه ای از خال نیست
از لطافت این ورق افشان نمی گیرد به خود
هوش مصنوعی: بر روی پوست سفید گردن او هیچ نقطه یا خالی وجود ندارد و به خاطر نرمی و لطافت این پوست، هیچ لکهای نمیتواند بر آن بیفتد.
عشق را با بی سر و پایان بود روی نیاز
این صدف جز گوهر غلطان نمی گیرد به خود
هوش مصنوعی: عشق بیپایان و بیسروصدا است و در دل نیاز، این صدف چیزی جز جواهر درخشان نمیتواند به خود جذب کند.
در حریم فکر صائب دور باش منع نیست
خانه روشندلان دربان نمی گیرد به خود
هوش مصنوعی: در دنیای تفکر و اندیشههای عمیق، مانع و محدودیتی وجود ندارد. خانهای که روشندلان در آن زندگی میکنند، نیازی به نگهبان ندارد.

صائب