گنجور

غزل شمارهٔ ۲۶۳۸

پیش ازین حسن مجرد تشنه زیور نبود
چشم دریا در خمار شبنم گوهر نبود
بلبل ما هر زمان بر شاخساری می نشست
بیضه افلاک ما را زیر بال و پر نبود
در گلستانی که ما گلبانگ عشرت می زدیم
زهره فریاد کردن حلقه را بر در نبود
خط او این نقش زد بر آب، ورنه پیش ازین
پرده دار آتش یاقوت خاکستر نبود
رفته رفته آب شد آیینه از تاب رخش
چون نگردد آب، آخر سد اسکندر نبود
خاطری از موی سر آشفته تر می خواستند
پیش ازین دیوانگی تنها به موی سر نبود
تنگدستی قسمت صاحبدلان امروز نیست
غنچه این باغ را در جیب هرگز زر نبود
در صدف تا داشت صائب گوهرم آرامگاه
کوه غم بر خاطرم از سنگ بد گوهر نبود

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن (رمل مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پیش ازین حسن مجرد تشنه زیور نبود
چشم دریا در خمار شبنم گوهر نبود
هوش مصنوعی: قبل از این، زیبایی مجرد به زیتون و زیور نیازی نداشت و چشم دریا در حالت خماری شبنم، جواهر نداشت.
بلبل ما هر زمان بر شاخساری می نشست
بیضه افلاک ما را زیر بال و پر نبود
هوش مصنوعی: بلبل ما هر وقت بر درختی می‌نشست، نمی‌توانستند بیضه‌های آسمان را زیر بال و پر خود ببرند.
در گلستانی که ما گلبانگ عشرت می زدیم
زهره فریاد کردن حلقه را بر در نبود
هوش مصنوعی: در باغی که ما شادی و سرور را تجربه می‌کردیم، هیچ زهره‌ای برای اعلام ورود ما آنجا نبود.
خط او این نقش زد بر آب، ورنه پیش ازین
پرده دار آتش یاقوت خاکستر نبود
هوش مصنوعی: خط او نقشی را بر آب ایجاد کرد که اگر او نبود، پیش از این صحنه، پرده‌دار آتش و یاقوت، خاکستر نمی‌بود.
رفته رفته آب شد آیینه از تاب رخش
چون نگردد آب، آخر سد اسکندر نبود
هوش مصنوعی: آیینه به تدریج تحت تاثیر زیبایی چهره او رنگ باخته و از بین رفته است، زیرا اگر آب (آیینه) واضح و زلال بماند، دیگر سدی مانند سد اسکندر نخواهد بود.
خاطری از موی سر آشفته تر می خواستند
پیش ازین دیوانگی تنها به موی سر نبود
هوش مصنوعی: افرادی که دیوانه بودند، تنها به خاطر موی آشفته‌ی دیگران، یاد و خاطره‌ای را از قبل می‌خواستند. این دیوانگی فقط به ظاهر بنا نمی‌شد.
تنگدستی قسمت صاحبدلان امروز نیست
غنچه این باغ را در جیب هرگز زر نبود
هوش مصنوعی: فقر و تنگدستی در اختیار صاحبدلان نیست؛ زیرا زیبایی و شکوفایی این باغ هرگز در جیب پول نمی‌گنجد.
در صدف تا داشت صائب گوهرم آرامگاه
کوه غم بر خاطرم از سنگ بد گوهر نبود
هوش مصنوعی: هرچند که در صدف وجودم جواهری با ارزش دارم، اما یادگاری که از درد و رنج‌های زندگی دارم، به سختی کوه است و این تلخی‌ها از سنگی ناارزش به وجود نیامده است.