غزل شمارهٔ ۲۶۳۳
مطرب از خود داشت جوش سینه گلهای باغ
ناله بلبل درین بستانسرا بیگانه بود
عشق ازین هنگامه مطلب جز شکست دل نداشت
گردش نه آسیا از بهر این یک دانه بود
یاد ایامی که نور شمع با آن سرکشی
زیر یک پیراهن فانوس با پروانه بود
تا نشد کشت جهان از دانه دل بارور
آسمانها در شمار سبزه بیگانه بود
این زمان ویرانه از خواری نقاب گنج شد
پیش ازین گنج از عزیزی پرده ویرانه بود
کشتی انصاف را اکنون به خشکی بسته اند
پیش ازین دور فلکها گردش پیمانه بود
عشق تا پروای تعلیم و دماغ درس داشت
سرنوشت آسمانها ابجد طفلانه بود
عشق تا مهر خموشی عقل را بر لب نزد
هر دو عالم چشم خواب آلود این افسانه بود
باده مطرب داشت از جوش نشاط خویشتن
تا سر پرشور صائب فرش این میخانه بود
پیش ازین روی دو عالم در دل دیوانه بود
کعبه اول سنگ صندل سای این بتخانه بود
داشت نقصانهای عالم روی در اوج کمال
هوشیاران را تلاش همت مستانه بود
غزل شمارهٔ ۲۶۳۲: شب که سرو قامت او شمع این کاشانه بودغزل شمارهٔ ۲۶۳۴: روح را در تنگنای جسم کی شادی بود؟
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مطرب از خود داشت جوش سینه گلهای باغ
ناله بلبل درین بستانسرا بیگانه بود
هوش مصنوعی: خواننده با شور و هیجان از خود نغمههای دلانگیز سینهاش میآورد و صدای بلبل در این باغ، از آن او نیست و به نوعی غریب و بیگانه به نظر میرسد.
عشق ازین هنگامه مطلب جز شکست دل نداشت
گردش نه آسیا از بهر این یک دانه بود
هوش مصنوعی: عشق در این ماجرا چیزی جز دل شکسته به همراه نداشت، و چرخش آسیا هم به خاطر همین یک دانه نبود.
یاد ایامی که نور شمع با آن سرکشی
زیر یک پیراهن فانوس با پروانه بود
هوش مصنوعی: به یاد روزهایی میافتم که نور شمع با سرسختی زیر پیراهن فانوس و در کنار پروانه میدرخشید.
تا نشد کشت جهان از دانه دل بارور
آسمانها در شمار سبزه بیگانه بود
هوش مصنوعی: تا زمانی که زمین از دانه دل شکوفا نشود، آسمانها هم در شمار گیاهان بیگانه خواهند بود.
این زمان ویرانه از خواری نقاب گنج شد
پیش ازین گنج از عزیزی پرده ویرانه بود
هوش مصنوعی: این زمان، ویرانه به دلیل حقارت و ذلتش مانند گنجی ارزشمند به نظر میرسد، در حالی که قبلاً گنج نیز از یک مقام عالی و عزیز پوشیده و پنهان بوده است.
کشتی انصاف را اکنون به خشکی بسته اند
پیش ازین دور فلکها گردش پیمانه بود
هوش مصنوعی: کشتی انصاف را به خشکی درآوردهاند و دیگر خبری از چرخش عادلانهی دنیا نیست.
عشق تا پروای تعلیم و دماغ درس داشت
سرنوشت آسمانها ابجد طفلانه بود
هوش مصنوعی: عشق وقتی برای یادگیری و درس خواندن تلاش میکرد، سرنوشت آسمانها مانند الفبای کودکانهای بود.
عشق تا مهر خموشی عقل را بر لب نزد
هر دو عالم چشم خواب آلود این افسانه بود
هوش مصنوعی: عشق تا زمانی که عشق خاموشی عقل را بر زبان نیاورد، در دو جهان فقط یک داستان خوابآلود بود.
باده مطرب داشت از جوش نشاط خویشتن
تا سر پرشور صائب فرش این میخانه بود
هوش مصنوعی: شراب و موسیقی از روی شادابی و نشاط او سرشار بودند و تا جایی که شور و هیجانش باعث شده بود که فرش این میخانه به زیبایی و vibrancy او زینت داده شود.
پیش ازین روی دو عالم در دل دیوانه بود
کعبه اول سنگ صندل سای این بتخانه بود
هوش مصنوعی: پیش از این، دل یک دیوانه در پی زیباییهای دنیا بوده و کعبه، که نماد عبادت و تقواست، در واقع نخستین سنگ پایهگذاری این معبد در دل او بوده است.
داشت نقصانهای عالم روی در اوج کمال
هوشیاران را تلاش همت مستانه بود
هوش مصنوعی: دنیا دارای نواقصی است، اما در اوج کمال، تلاش هوشیاران برای رفع این نواقص همچنان ادامه دارد و دشواریها را با عزم و ارادهای قوی پشت سر میگذارند.

صائب