گنجور

غزل شمارهٔ ۲۶۳۲

شب که سرو قامت او شمع این کاشانه بود
تا سحر گه بر گریزان پر پروانه بود
صاحب خرمن نگشتم تا نیفتادم ز پا
مور من تا دست و پایی داشت قحط دانه بود
طره موجم، نوآموز کشاکش نیستم
عمرها از اره پشت نهنگم شانه بود
روزی آتش شود نخلی که دست آموز کرد
سنگ طفلان را که رزق مردم دیوانه بود!
شیوه عاجزکشی از خسروان زیبنده نیست
بی تکلف، حیله پرویز نامردانه بود
قامت او در نمی آید به آغوش کسی
ورنه هر تیری که دیدم با کمان همخانه بود
کوه را چون ناقه لیلی بیابانگرد ساخت
ناله گرمی که در زنجیر این دیوانه بود
بی تو رضوانم به سیر گلشن فردوس برد
طره حوران به چشمم دود ماتمخانه بود
نسبت کیفیت آن چشم با آهو خطاست
در تماشاگاه او آیینه ها میخانه بود
نیست تقصیری اگر زنار ما نگسسته ماند
دست ما در زیر سنگ سبحه صددانه بود
شمع ایمن راه در ویرانه ام صائب نداشت
شب که مهتاب خیالش فرش این غمخانه بود

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شب که سرو قامت او شمع این کاشانه بود
تا سحر گه بر گریزان پر پروانه بود
هوش مصنوعی: شب، وقتی که قامت زیبای او همچون شمعی در این خانه می‌درخشید، تا سحر معشوقه بی‌پروا و شجاع به دنبال پروانه‌ها بود.
صاحب خرمن نگشتم تا نیفتادم ز پا
مور من تا دست و پایی داشت قحط دانه بود
هوش مصنوعی: من تا زمانی که قدرت و امکانات داشتم، به مقام و جایگاه نرسیدم. زمانی که دچار مشکل شدم و از توانایی‌هام کاسته شد، با کمبودها و سختی‌ها مواجه شدم.
طره موجم، نوآموز کشاکش نیستم
عمرها از اره پشت نهنگم شانه بود
هوش مصنوعی: موهای من مانند امواج دریا است و من هنوز درگیر چالش‌ها و ناملایمات زندگی نیستم. سال‌ها مثل ارّه پشت نهنگ، بخشی از من بوده و به آرامی به من شکل داده است.
روزی آتش شود نخلی که دست آموز کرد
سنگ طفلان را که رزق مردم دیوانه بود!
هوش مصنوعی: یک روز، آتش به نخل خواهد افتاد؛ نخیلی که با زحمت و تلاش برای بازی بچه‌ها تربیت شده بود و روزی سنگ‌هایشان را به عنوان خوراکی برای مردم دیوانه به کار می‌برد.
شیوه عاجزکشی از خسروان زیبنده نیست
بی تکلف، حیله پرویز نامردانه بود
هوش مصنوعی: روش بی‌احترامی به شاهان شایسته نیست و بی‌زحمت، فریب‌کاری پرویز کار غیرقابل قبولی است.
قامت او در نمی آید به آغوش کسی
ورنه هر تیری که دیدم با کمان همخانه بود
هوش مصنوعی: وجود او به قدری خاص و بزرگ است که هیچ کسی نمی‌تواند او را در آغوش بگیرد. اگرچه من هر تیر و کمانی را دیده‌ام که در کنار هم هستند، اما او به هیچ کس تعلق ندارد.
کوه را چون ناقه لیلی بیابانگرد ساخت
ناله گرمی که در زنجیر این دیوانه بود
هوش مصنوعی: کوه را مانند شتر لیلی که در بیابان wandering می‌کند، به تصویر کشید که ناله‌اش حرارتی را نشان می‌دهد که در زنجیر این دیوانه نهفته است.
بی تو رضوانم به سیر گلشن فردوس برد
طره حوران به چشمم دود ماتمخانه بود
هوش مصنوعی: بی تو، حتی بهشت و گلستان هم برایم خالی و بی‌معنی است و زیبایی‌های آن برایم مانند دودی است که در ماتم و غم از دست دادن تو به چشمم می‌آید.
نسبت کیفیت آن چشم با آهو خطاست
در تماشاگاه او آیینه ها میخانه بود
هوش مصنوعی: کیفیت آن چشم را نمی‌توان با زیبایی‌های آهو مقایسه کرد، چرا که در مکان تماشای او، آینه‌ها به مانند میخانه‌ای هستند که زیبایی و جذابیت را نمایان می‌سازند.
نیست تقصیری اگر زنار ما نگسسته ماند
دست ما در زیر سنگ سبحه صددانه بود
هوش مصنوعی: اگر زنار ما پاره نشده، تقصیری ندارد؛ چرا که ما دستمان در زیر سنگ تسبیح صد دانه‌ای قرار دارد.
شمع ایمن راه در ویرانه ام صائب نداشت
شب که مهتاب خیالش فرش این غمخانه بود
هوش مصنوعی: شمعی که در ویرانه‌ام روشن بود، هیچ‌گاه از امنیت خود مطمئن نبود، زیرا در شب، مهتاب خیال او، فضای این خانه غمزده را روشن کرده بود.