غزل شمارهٔ ۲۶۳۱
دوش بر من سایه آن سرو روان افکنده بود
شاخ گل دستی به دوش باغبان افکنده بود
شرم رویش از عرق صددیده بیدار داشت
چشم را هر چند در خواب گران افکنده بود
گرچه آب از سایه اش چون ابر رحمت می چکید
از نگاه گرم آتش در جهان افکنده بود
صبر و عقل و هوش را باد بهار جلوه اش
بر سر هم همچو اوراق خزان افکنده بود
جلوه مستانه اش از طره عنبرفشان
همچو دریا موج عنبر بر کران افکنده بود
نرگس مستانه اش از سرمه شرم و حیا
شوخ چشمان هوس را از زبان افکنده بود
از حجاب عشق بودم حلقه بیرون در
زلف او هر چند دستم در میان افکنده بود
مهر خاموشی حجاب چهره مطلب نبود
نور رویش پرده از راز نهان افکنده بود
از شکوه حسن، خورشید جهان افروز او
چاک در جیب فلک چون کهکشان افکنده بود
سرو بالا دست او از خارخار پای بوس
خار در پیراهن آب روان افکنده بود
در زمین او جلوه مستانه، نقش پای او
هر طرف طرح بهشت جاودان افکنده بود
راست بوده است این که ریزد درد بر عضو ضعیف
پیچ و تاب زلف در موی میان افکنده بود
از حجاب عشق صائب بود جایم زیر تیغ
گرچه بر من سایه آن ابرو کمان افکنده بود
غزل شمارهٔ ۲۶۳۰: شب نه آه سرد را دل عرش پیما کرده بودغزل شمارهٔ ۲۶۳۲: شب که سرو قامت او شمع این کاشانه بود
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دوش بر من سایه آن سرو روان افکنده بود
شاخ گل دستی به دوش باغبان افکنده بود
هوش مصنوعی: دیروز، سایه زیبای سروی بر من افتاده بود و باغبان گلی را با یک دست به دوش خود گذاشته بود.
شرم رویش از عرق صددیده بیدار داشت
چشم را هر چند در خواب گران افکنده بود
هوش مصنوعی: زیبایی و عفاف چهرهاش چنان تأثیری بر آدمی میگذارد که حتی در حالت خواب هم چشم نمیتواند از تماشای او غافل بماند و از شرم، نگاهش را به دور میکند.
گرچه آب از سایه اش چون ابر رحمت می چکید
از نگاه گرم آتش در جهان افکنده بود
هوش مصنوعی: هرچند که آب از سایهاش به مانند ابر رحمت میچکید، ولی نگاه گرم و آتشین او در دنیا تأثیرگذار بود.
صبر و عقل و هوش را باد بهار جلوه اش
بر سر هم همچو اوراق خزان افکنده بود
هوش مصنوعی: بهار، زیبایی و جلوهای را به نمایش گذاشته که صبر، عقل و هوش را به حاشیه رانده و آنها را به مانند برگهای خزان دور ریخته است.
جلوه مستانه اش از طره عنبرفشان
همچو دریا موج عنبر بر کران افکنده بود
هوش مصنوعی: زیبایی شگفتانگیز او با موهای معطرش مانند موجهای عطر دریا بر کنارهها پاشیده شده بود.
نرگس مستانه اش از سرمه شرم و حیا
شوخ چشمان هوس را از زبان افکنده بود
هوش مصنوعی: چشمهای نرگس مانند شرابی مست و شاداب است و با حالت شرم و حیا، نگاهی بازیگوشانه به دیگران دارد که باعث میشود هر کسی را به خود جذب کند.
از حجاب عشق بودم حلقه بیرون در
زلف او هر چند دستم در میان افکنده بود
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق تحت تأثیر قرار گرفتم و با وجود اینکه دستم در زلف او بود، نتوانستم از حجاب عشق خارج شوم.
مهر خاموشی حجاب چهره مطلب نبود
نور رویش پرده از راز نهان افکنده بود
هوش مصنوعی: در اینجا به این نکته اشاره میشود که سکوت و خاموشی به خودی خود نمیتواند نکتهای را پنهان کند، بلکه زیبایی و درخشندگی فردی میتواند پردهای بر روی اسرار و رمز و رازهای درونیاش بیفکند. در واقع، چهره کسی که به خاطر سکوتش چیزی را بیان نمیکند، در حقیقت گویای چیزهای بیشتری است و نشاندهنده عمق وجود اوست.
از شکوه حسن، خورشید جهان افروز او
چاک در جیب فلک چون کهکشان افکنده بود
هوش مصنوعی: از زیبایی او، خورشید که نورآفرین دنیاست، چاکی در آسمان ایجاد کرده که مانند کهکشان به نظر میرسد.
سرو بالا دست او از خارخار پای بوس
خار در پیراهن آب روان افکنده بود
هوش مصنوعی: سرو زیبا و سرزندهای که در بالا است، به خاطر عشق و ارادتش به او، در برابر او به خاک میافتد و در لحظهای که به او نزدیك میشود، خارهای پایش را بر تن خود میچسباند و آب روان را بر پیراهنش میریزد.
در زمین او جلوه مستانه، نقش پای او
هر طرف طرح بهشت جاودان افکنده بود
هوش مصنوعی: در زمین، زیبایی و خوشی خاصی وجود داشت و هر جا که نگاه میکردی، رد پای او مانند طرحی از بهشت جاودان خودنمایی میکرد.
راست بوده است این که ریزد درد بر عضو ضعیف
پیچ و تاب زلف در موی میان افکنده بود
هوش مصنوعی: این گفته درست است که وقتی دردی به عضوی ضعیف وارد میشود، همانند پیچ و تاب زلفی که در موهای کسی قرار میگیرد، احساسات و عواطف را تحت تأثیر قرار میدهد.
از حجاب عشق صائب بود جایم زیر تیغ
گرچه بر من سایه آن ابرو کمان افکنده بود
هوش مصنوعی: با وجود اینکه عشق در زندگیام چنگ انداخته و در زیر فشار آن احساس میکنم، اما سایهی زیبایی و جذبهی محبوبم هنوز بر سرم هست.

صائب