غزل شمارهٔ ۲۶۳۰
شب نه آه سرد را دل عرش پیما کرده بود
آسمان از صبح محشر دفتری وا کرده بود
جان چه میدانست از دنیا چهها خواهد کشید
خاکبازیهای طفلان را تماشا کرده بود
لنگر تمکین کوه غم به فریادم رسید
ورنه بیتابی مرا در عشق رسوا کرده بود
از دل شیرین خیالی داشت در مد نظر
کوهکن در بیستون شغلی که پیدا کرده بود
از نگاه عجز شد چون طوق زیب گردنم
تیغ او دستی که بهر قتل بالا کرده بود
از جوانمردی سراسر باده گلرنگ کرد
عشق هر خونی که در جام زلیخا کرده بود
رشته جان با دل آزاده من میکند
آنچه سوزن با گریبان مسیحا کرده بود
از شکرخند صدف شد خام، ورنه پیش ازین
ابر ما عادت به روی تلخ دریا کرده بود
آتشین رویی که شمع مجلس ما بود دوش
حلقه بیرون در را چشم بینا کرده بود
عمرها شد در لباس لاله بیرون میدهد
اشک مجنون آنچه با دامان صحرا کرده بود
جان چه خونها خورد تا از صفحه دل پاک کرد
نقطه سهوی که نامش را سویدا کرده بود
دید تا آن سرو سیم اندام را، بر دل گذاشت
شاخ گل دستی که بهر رقص بالا کرده بود
حسن بازیگوش او صائب نشان تیر کرد
دل به خون دیده مکتوبی که انشا کرده بود
غزل شمارهٔ ۲۶۲۹: پایه نظم بلند از علم کمتر چون بود؟غزل شمارهٔ ۲۶۳۱: دوش بر من سایه آن سرو روان افکنده بود
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شب نه آه سرد را دل عرش پیما کرده بود
آسمان از صبح محشر دفتری وا کرده بود
هوش مصنوعی: شب، دل آسمان را با آه سردی پر کرده بود و صبح مانند روز قیامت، دفتری را گشوده بود.
جان چه میدانست از دنیا چهها خواهد کشید
خاکبازیهای طفلان را تماشا کرده بود
هوش مصنوعی: جان خبری نداشت که در آینده چه مشکلات و سختیهایی را خواهد تجربه کرد، اما تنها به تماشای بازیهای کودکان مشغول بود.
لنگر تمکین کوه غم به فریادم رسید
ورنه بیتابی مرا در عشق رسوا کرده بود
هوش مصنوعی: عشق و دلباختگی است که در دل من مانند کوه غم سنگینی میکند، اما ناگهان دستی به کمکم آمد و مرا نجات داد. اگر آن کمک نبود، احساس ناآرامی و اضطراب من، در عشق به شدت به من آسیب میزد و مرا رسوا میکرد.
از دل شیرین خیالی داشت در مد نظر
کوهکن در بیستون شغلی که پیدا کرده بود
هوش مصنوعی: شخصی در دل خود خیال شیرینی داشت و به کار کوهکن در بیستون فکر میکرد که شغف و مشغولیتی که پیدا کرده بود، برایش جذاب و دلنشین بود.
از نگاه عجز شد چون طوق زیب گردنم
تیغ او دستی که بهر قتل بالا کرده بود
هوش مصنوعی: به خاطر ناتوانیام، مانند گردنبندی زیبا، نگاه من به سمت تیغی است که او برای کشتن بالا برده است.
از جوانمردی سراسر باده گلرنگ کرد
عشق هر خونی که در جام زلیخا کرده بود
هوش مصنوعی: عشق مانند بادهای است که از جوانمردی و سخاوت پر شده و مانند گلی زیبا میدرخشد. هر قطرهای که در جام زلیخا ریخته شده، نمادی از عشق و احساساتی عمیق است.
رشته جان با دل آزاده من میکند
آنچه سوزن با گریبان مسیحا کرده بود
هوش مصنوعی: رشته جان من با دل آزاد و بیپروا، کاری میکند شبیه به آنچه سوزن با پیراهن مسیحا انجام داده بود.
از شکرخند صدف شد خام، ورنه پیش ازین
ابر ما عادت به روی تلخ دریا کرده بود
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که اگر صدف به خاطر لبخند شیرین تغییر کرده، قبل از آن، ابر ما عادت داشت که بر روی دریا با احساسی تلخ رفتار کند. به عبارتی، تغییرات و تحولات در روحیات و احساسات میتواند ناشی از اتفاقات خاص و شادابسازیها باشد.
آتشین رویی که شمع مجلس ما بود دوش
حلقه بیرون در را چشم بینا کرده بود
هوش مصنوعی: دوش شخصی با چهرهای درخشان و جذاب که در جمع ما حضور داشت، در بیرون از حلقه دور ما، خودش را آماده کرده بود تا به ما بپیوندد.
عمرها شد در لباس لاله بیرون میدهد
اشک مجنون آنچه با دامان صحرا کرده بود
هوش مصنوعی: سالهاست که در دشت لاله گریان زندگی میکند و اشکهای مجنون، آنچه را که با دامن طبیعت انجام داده، به نمایش میگذارد.
جان چه خونها خورد تا از صفحه دل پاک کرد
نقطه سهوی که نامش را سویدا کرده بود
هوش مصنوعی: زندگی چه سختیها و رنجهایی کشیده است تا بتواند از دل خود نقطهای ناخواسته را پاک کند که به سختی نامش را سویدا گذاشته است.
دید تا آن سرو سیم اندام را، بر دل گذاشت
شاخ گل دستی که بهر رقص بالا کرده بود
هوش مصنوعی: سرو خوش قامت را دید و دلش را با شاخه گلی که برای رقص به بالا برده بود، مشغول کرد.
حسن بازیگوش او صائب نشان تیر کرد
دل به خون دیده مکتوبی که انشا کرده بود
هوش مصنوعی: حسن بازیگوش او، صائب، دل را مانند تیر زخمی کرد، چنان که چشمها در خون نوشتند نامهای را که او نوشته بود.
حاشیه ها
1400/08/26 17:10
Herman f.khoshsohbatan@gmail.com
جان چه میدانست از دنیا چهها خواهد کشید؟ :)
1402/09/14 07:12
سفید
جان چه میدانست از دنیا چهها خواهد کشید...
خاکبازیهای طفلان را تماشا کرده بود...
1403/08/31 12:10
شایان کریمی
اساتید کسی میتونه زحمت تفسیر و معنی تحت الفظی مصراع اول رو بکشه؟
1403/08/31 23:10
nabavar
شایان گرامی
شب نه آه سرد را دل عرش پیما کرده بود
آسمان از صبح محشر دفتری وا کرده بود
به نظر می رسد می گوید:
آه سردِ دل ” ناله ها و گلایه های دل“ به عرش نمی رسید چون در آسمان غوغایی همچون روز محشر به پا بود
شاد زی پایدار
1403/08/03 12:11
شایان کریمی
سپاس فراوان توضیحتون باعث شد خیلی راحت به نظر بیاد درود بر شما

صائب