گنجور

غزل شمارهٔ ۲۶۲۸

خنده سوفار با دلگیری پیکان بود
نیست ممکن آدمیزاد از دو سر خندان بود
صحبت نیکان، خسیسان را دعای جوشن است
ایمن است از سوختن تا خار در بستان بود
دولت دنیا گوارا نیست بر روشندلان
تاج زر تا هست بر سر شمع را، گریان بود
بر نمی دارد زمین خاکساری امتیاز
در فتادن سایه شاه و گدا یکسان بود
گر بسوزد هر دو عالم را نیاساید شرار
اشتهای حرص دایم در ته دندان بود
بی نیازان را سپهر سفله می دارد عزیز
چون کند ترک فضولی، خانه از مهمان بود
گفتگوی عشق می آرد دل ما را به وجد
مطرب از طوفان سزد، دریا چو دست افشان بود
عالم افسرده از آزاد مردان تازه روست
سرو در فصل خزان پیرایه بستان بود
دل ز سیمای سخنسازست دایم در عذاب
پیچ و تاب نامه از غمازی عنوان بود
حرص از دلسردی من روی پنهان کرده است
در زمستان مور در زیرزمین پنهان بود
در دل صائب ندارد عالم پر شور راه
آب گوهر را چه غم از تلخی عمان بود؟

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خنده سوفار با دلگیری پیکان بود
نیست ممکن آدمیزاد از دو سر خندان بود
هوش مصنوعی: در این بیت به این نکته اشاره شده است که هر انسان نمی‌تواند در یک زمان هم شاد باشد و هم ناراحت. خنده و دلگیری نمی‌توانند همزمان در وجود یک فرد وجود داشته باشند. به عبارتی دیگر، انسانی نمی‌تواند همواره در حال شادی باشد در حالی که در درون خود اندوهی را احساس کند.
صحبت نیکان، خسیسان را دعای جوشن است
ایمن است از سوختن تا خار در بستان بود
هوش مصنوعی: گفتگوی نیکان برای کسانی که ذهنیت ضعیفی دارند، مانند دعای حفاظت‌کننده‌ای است که آن‌ها را از آزار و آسیب‌ها در امان نگه می‌دارد، تا زمانی که خار در باغ وجود داشته باشد.
دولت دنیا گوارا نیست بر روشندلان
تاج زر تا هست بر سر شمع را، گریان بود
هوش مصنوعی: آسایش و خوشی‌های دنیایی برای افرادی که به حقیقت و روشنی‌اندیش هستند، خوشایند نیست. در حالی که تاج زرین بر سر برخی افراد قرار دارد، شمعی که روشنایی خود را به سر دیگران می‌دهد، همیشه در حال ذوب شدن و گریه کردن است.
بر نمی دارد زمین خاکساری امتیاز
در فتادن سایه شاه و گدا یکسان بود
هوش مصنوعی: زمین هیچ تمایزی بین خاک‌سار و بزرگی نمی‌گذارد؛ سایه شاه و گدا بر آن یکسان است.
گر بسوزد هر دو عالم را نیاساید شرار
اشتهای حرص دایم در ته دندان بود
هوش مصنوعی: اگرچه هر دو جهان بسوزد، آتش تمایل و حرص همیشه در دل انسان باقی می‌ماند و آرام نمی‌گیرد.
بی نیازان را سپهر سفله می دارد عزیز
چون کند ترک فضولی، خانه از مهمان بود
هوش مصنوعی: آسمان کسانی را که بی‌نیاز هستند، عزیز می‌شمارد. اما وقتی فضولی را کنار بگذارند، خانه‌شان به مهمانان پر می‌شود.
گفتگوی عشق می آرد دل ما را به وجد
مطرب از طوفان سزد، دریا چو دست افشان بود
هوش مصنوعی: گفتگوی عشق دل ما را شاد و سرزنده می‌کند. در این حال، طوفان و هیجان دریا مانند حالتی است که ما با شادی و اشتیاق دست‌هایمان را به هوا می‌زنیم.
عالم افسرده از آزاد مردان تازه روست
سرو در فصل خزان پیرایه بستان بود
هوش مصنوعی: جهان از وجود مردان آزاد و دلیر به شدت غمگین است، همان‌طور که در فصل خزان، سروهای بلند و زیبا در باغ‌ها کم‌گل و پژمرده می‌شوند.
دل ز سیمای سخنسازست دایم در عذاب
پیچ و تاب نامه از غمازی عنوان بود
هوش مصنوعی: دل به خاطر چهره‌ی کسی که سخن سرایی می‌کند دائماً در عذاب است و نامه‌ای که پیچ و تاب دارد، به دلیل دلخوری و غم‌انگیزی‌اش به عنوان یک خبرچینی شناخته می‌شود.
حرص از دلسردی من روی پنهان کرده است
در زمستان مور در زیرزمین پنهان بود
هوش مصنوعی: حرص باعث شده است که من ناامید شوم و این ناامیدی را در خود مخفی کنم. مثل اینکه در زمستان، مورچه‌ای در زیرزمین پنهان می‌شود.
در دل صائب ندارد عالم پر شور راه
آب گوهر را چه غم از تلخی عمان بود؟
هوش مصنوعی: در دل شاعر هیچ چیزی نمی‌تواند مانع شور و شوق او باشد. او می‌گوید که حتی اگر مشکلاتی مانند تلخی مسیر زندگی وجود داشته باشد، باز هم غمگین نیست؛ چرا که ارزش و زیبایی وجود دارد که نباید تحت تأثیر سختی‌ها قرار بگیرد.