غزل شمارهٔ ۲۶۲۵
تا عنان اختیار ناقصم در چنگ بود
تا به زانو پایم از خواب گران در سنگ بود
عاجزان را رحمت حق پرده داری می کند
بودم از صیاد ایمن تا شکارم لنگ بود
سرمه خواب گران در چشم پر خون داشتم
بستر و بالین من چون لاله تا از سنگ بود
از صفای سینه در چشمم جهان تاریک شد
دیو یوسف بود تا آیینه ام در زنگ بود
عدل ایزد بر گرفت از من عذاب قبر را
بس که بر من چار دیوار عناصر تنگ بود
بود در قید محبت تا دلم خود را شناخت
از حلاوت این شکر دایم اسیر تنگ بود
آهنم روزی که منزل داشت در دل سنگ را
چون جرس آوازه ام فرسنگ در فرسنگ بود
نیست صائب همچو طوطی قالبی گفتار ما
بلبل ما در حریم بیضه سیر آهنگ بود
غزل شمارهٔ ۲۶۲۴: شب که دامان سر زلف توام در چنگ بودغزل شمارهٔ ۲۶۲۶: از قبول نقش، دل دایم پریشان حال بود
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا عنان اختیار ناقصم در چنگ بود
تا به زانو پایم از خواب گران در سنگ بود
هوش مصنوعی: تا زمانی که کنترل و اختیار ناقص من در دست خودم بود، تا زمانی که پاهایم به خاطر خواب سنگین بر زمین افتاده بود.
عاجزان را رحمت حق پرده داری می کند
بودم از صیاد ایمن تا شکارم لنگ بود
هوش مصنوعی: رحمت خداوند بر انسانهای ناتوان، حایلی از حفاظت و نگهداری ایجاد میکند. من در گذشته، در برابر ددمنشانی مانند صیاد، خود را در امان میدیدم و از اینکه در دام افتادهام، آسوده بودم.
سرمه خواب گران در چشم پر خون داشتم
بستر و بالین من چون لاله تا از سنگ بود
هوش مصنوعی: در چشمانم خواب سنگین و پر از اشک داشتم، و بستر و بالش من مانند لالهای بود که از روی سنگ نشسته باشد.
از صفای سینه در چشمم جهان تاریک شد
دیو یوسف بود تا آیینه ام در زنگ بود
هوش مصنوعی: از پاکی و صفای قلبم، دنیا برایم تیره و تار شد. دیو یوسف وقتی در آیینهام نمایان شد، زنگ زده و کثیف بود.
عدل ایزد بر گرفت از من عذاب قبر را
بس که بر من چار دیوار عناصر تنگ بود
هوش مصنوعی: عدل خداوند عذاب قبر را از من برداشت، زیرا چهار دیوار جهان مادّی بر من تنگ و محدود بود.
بود در قید محبت تا دلم خود را شناخت
از حلاوت این شکر دایم اسیر تنگ بود
هوش مصنوعی: محبت باعث شده بود که دل من خود را بشناسد و از شیرینی این احساس، دائماً در بند آن باشم و احساس تنگی کنم.
آهنم روزی که منزل داشت در دل سنگ را
چون جرس آوازه ام فرسنگ در فرسنگ بود
هوش مصنوعی: در روزی که آهن در دل سنگ جا داشت، صدای من مثل زنگ، در هر فاصلهای به گوش میرسید.
نیست صائب همچو طوطی قالبی گفتار ما
بلبل ما در حریم بیضه سیر آهنگ بود
هوش مصنوعی: صائب میگوید که مانند طوطی، ما کلامی خشک و بدون احساس نداریم. بلبل ما در باغ عشق و زیبایی در حال سرودن و پرواز است.

صائب