غزل شمارهٔ ۲۶۲۱
در کنار دایه حسن او جهان افروز بود
در دل سنگ این شرار شوخ عالمسوز بود
رشته پیوند من با گلرخان امروز نیست
مرغ من در بیضه با اطفال دست آموز بود
تا شدم روشن به چشم من جهان تاریک شد
زنگ بر آیینه من طالع فیروز بود
داغ سودا در حریم سینه سوزان من
منفعل از جلوه خود چون چراغ روز بود
در نیستان خامه من در میان خامه ها
همچو چشم شیر از گرمی جهان افروز بود
گرچه صائب روشن از من گشت این ظلمت سرا
اعتبارم در نظرها چون چراغ روز بود
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در کنار دایه حسن او جهان افروز بود
در دل سنگ این شرار شوخ عالمسوز بود
هوش مصنوعی: در کنار دایه، زیبایی حسن و روشنی او جهانی را درخشان میکرد و در دل سنگها، این شعله شگفتانگیز و سرکش وجود داشت که تمام عالم را میسوزاند.
رشته پیوند من با گلرخان امروز نیست
مرغ من در بیضه با اطفال دست آموز بود
هوش مصنوعی: رابطه من با گلرخان امروز نمیتواند باشد، چون پرنده من در قفس با جوجههای تربیتشده است.
تا شدم روشن به چشم من جهان تاریک شد
زنگ بر آیینه من طالع فیروز بود
هوش مصنوعی: وقتی که من روشنایی پیدا کردم، در نظر من جهان تبدیل به جایی تاریک شد و زنگ یا غبار بر روی آینه من نشسته بود. این نشان میدهد که سرنوشت من در وضعیت خوبی نیست.
داغ سودا در حریم سینه سوزان من
منفعل از جلوه خود چون چراغ روز بود
هوش مصنوعی: سوز و گداز عشق در دل من به شدت احساس میشود و این درد ناشی از زیباییام باعث میشود که مانند روشنایی روز، درخشان و روشن باشم.
در نیستان خامه من در میان خامه ها
همچو چشم شیر از گرمی جهان افروز بود
هوش مصنوعی: در میان نیستان، قلم من مانند چشمی از شیر است که به خاطر تابش و گرمای جهان، درخشان و پرنور به نظر میرسد.
گرچه صائب روشن از من گشت این ظلمت سرا
اعتبارم در نظرها چون چراغ روز بود
هوش مصنوعی: هرچند صائب به خاطر این تاریکیها از من آگاه شد، اما اعتبار و حیثیتم در نگاه دیگران مانند روشنی روز است.

صائب