غزل شمارهٔ ۲۶۱۸
تا خیال آن بهشتی رو مرا منظور بود
پرده های چشم حیرانم نقاب حور بود
در کدوی من می وحدت به کام دل رسید
خام بود این باده تا در کاسه منصور بود
بی تأمل مهر خاموشی زلب برداشتم
شهد را شان دگر در خانه زنبور بود
این زمان در قبضه قارون بود روی زمین
رفت آن عهدی که قارون در زمین مستور بود
آبروی فقر را می داشتم دایم عزیز
کاسه در یوزه من کاسه فغفور بود
داد ما را چون نمی دادی تو ای بیدادگر
شکوه ما را شنیدن از مروت دور بود
سرد شد از رفتن فرهاد دست و دل مرا
پنجه من قوتی گر داشت از هم زور بود
از کشاکش یک زمان آسوده ام نگذاشت چرخ
فرش دایم چون کمان در خانه من زور بود
( . . . ن) دارد کنون از خودنمایی تکیه گاه
آن سری کز بیخودیها در کنار حور بود
از کمال خود ندیدیم بهره جز عین الکمال
هاله ماه تمام من زچشم شور بود
کرد صائب تلخی زهر فنا شیرین به خود
هر که از خوان جهان قانع به تلخ و شور بود
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا خیال آن بهشتی رو مرا منظور بود
پرده های چشم حیرانم نقاب حور بود
هوش مصنوعی: تا وقتی که چهرهٔ زیبا و بهشتی او در ذهنم بود، پردههایی که بر چشمان حیرانم کشیده شده بود، مانند نقاب حوریان بود.
در کدوی من می وحدت به کام دل رسید
خام بود این باده تا در کاسه منصور بود
هوش مصنوعی: در کدویم، درختی که نماد وحدت است، خوشحالی و دلخواهی به دست آمد. این شراب خام و ناچیز بود تا زمانی که در ظرف منصور ریخته شد و ارزش پیدا کرد.
بی تأمل مهر خاموشی زلب برداشتم
شهد را شان دگر در خانه زنبور بود
هوش مصنوعی: بدون فکر و تأمل، زبانم را از سکوت برداشت و شیرینی را که در خانه زنبور بود، با طعمی متفاوت احساس کردم.
این زمان در قبضه قارون بود روی زمین
رفت آن عهدی که قارون در زمین مستور بود
هوش مصنوعی: در حال حاضر قدرت و ثروت قارون بر زمین حاکم است و آن زمان که او به شکل پنهانی در جامعه وجود داشت، به پایان رسیده است.
آبروی فقر را می داشتم دایم عزیز
کاسه در یوزه من کاسه فغفور بود
هوش مصنوعی: من همیشه آبروی فقر را حفظ میکردم، زیرا کاسهای که در دست داشتم، مانند کاسهای باارزش و گرانبها بود.
داد ما را چون نمی دادی تو ای بیدادگر
شکوه ما را شنیدن از مروت دور بود
هوش مصنوعی: ما از تو چیزی نخواستیم و هرگز از تو انتظار نداشتیم که به ما چیزی بدهی، ای کسی که به ظلم و بیداد معروفی. شنیدن شکایت ما از تو، از آنجا که تو آدمی با مروت نبودی، دور از انصاف به نظر میرسد.
سرد شد از رفتن فرهاد دست و دل مرا
پنجه من قوتی گر داشت از هم زور بود
هوش مصنوعی: دست و دلم از رفتن فرهاد به شدت سرد و بیروح شد. اگر هم قدرتی داشتم، نمیتوانستم از پس این حال سخت برآیم.
از کشاکش یک زمان آسوده ام نگذاشت چرخ
فرش دایم چون کمان در خانه من زور بود
هوش مصنوعی: در اثر درگیریها و تغییرات زمان، من آرامش پیدا نکردم. چرخ روزگار همچون کمان در زندگی من فشار و سختی ایجاد کرد.
( . . . ن) دارد کنون از خودنمایی تکیه گاه
آن سری کز بیخودیها در کنار حور بود
هوش مصنوعی: در حال حاضر، چیزی که توجه را جلب میکند، موجودی است که به خاطر حماقتها و غفلتها در کنار زیبارویان قرار گرفته است.
از کمال خود ندیدیم بهره جز عین الکمال
هاله ماه تمام من زچشم شور بود
هوش مصنوعی: ما از ویژگیهای عالی خود چیزی جز جلوهی کمال ماه کامل ندیدیم و این دیدگاه ناشی از چشم حسود است.
کرد صائب تلخی زهر فنا شیرین به خود
هر که از خوان جهان قانع به تلخ و شور بود
هوش مصنوعی: صائب، میگوید که هر کسی که از نعمتهای دنیا راضی و قانع باشد، باید تلخی و سختیها را با شیرینی و زیبایی درک کند، چرا که زهر فنا (مرگ و فنا) را هم میتوان به شکلی شیرین و دلپذیر در زندگی پذیرفت.
حاشیه ها
1397/08/16 05:11
محمود صوفی
در بیت نهم واژه حذف شده به احتمال زیاد "زانوان" بوده که در متن اصلی مخدوش شده و قابل خواندن نبوده است

صائب