گنجور

غزل شمارهٔ ۲۶۱۴

ای خط بیرحم ازان عارض دمیدن زود بود
آن گل نشکفته را نادیده چیدن زود بود
کشت امید مرا می داشت شرمش تازه رو
خون لعل آبدارش را مکیدن زود بود
زلف مشکین بود از دیوان رحمت آیتی
بر سر او بی تأمل خط کشیدن زود بود
دست بیداد سیه مستان بلند افتاده است
ورنه آن سیب زنخدان را مکیدن زود بود
چشم او را فرصت نظاره می بایست داد
نرگس این باغ را در خواب چیدن زود بود
داشت تسخیر هزاران ملک دل را در نظر
چشم او را زهر ناکامی چشیدن زود بود
با دل صدپاره عشاق چندین کار داشت
شوخی مژگان او را آرمیدن زود بود
بر گلستانی که از صد گل یکی نشکفته است
چون خزان افسون بیرحمی دمیدن زود بود
از سر رغبت به حرف دادخواهان می رسید
حلقه انصاف در گوشش کشیدن زود بود
بر سر آن غمزه خونخوار در عین غرور
چون بلای آسمان غافل رسیدن زود بود
در زمین سینه ها تخم محبت می فشاند
خال او را در پناه خط خزیدن زود بود
خط ظالم برد از حد دل سیاهی را برون
ورنه صائب از دل وحشی رمیدن زود بود

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای خط بیرحم ازان عارض دمیدن زود بود
آن گل نشکفته را نادیده چیدن زود بود
هوش مصنوعی: ای خط بی رحمانه! از آن چهره زودتر از آنکه گل نرسته و باز شود، آن را بچین.
کشت امید مرا می داشت شرمش تازه رو
خون لعل آبدارش را مکیدن زود بود
هوش مصنوعی: کشتن امید من با شرم تازه‌اش موجب می‌شود که خون لعل، شیرین و گوارا به نظر برسد و زود است که به آن بپردازم.
زلف مشکین بود از دیوان رحمت آیتی
بر سر او بی تأمل خط کشیدن زود بود
هوش مصنوعی: موهای مشکی او مانند نشانه‌ای از رحمت الهی است و به سرعت نمی‌توان بر آن خط کشید و قضاوت کرد.
دست بیداد سیه مستان بلند افتاده است
ورنه آن سیب زنخدان را مکیدن زود بود
هوش مصنوعی: دست ظلم و ستم بر سر مست‌ها بالا رفته است و اگر این وضعیت نبود، زودتر می‌توانستیم از آن سیب زیبا لذت ببریم.
چشم او را فرصت نظاره می بایست داد
نرگس این باغ را در خواب چیدن زود بود
هوش مصنوعی: باید به چشمان او فرصتی برای تماشا بدهی، چیدن زودهنگام نرگس این باغ هنگام خوابش، کار درستی نیست.
داشت تسخیر هزاران ملک دل را در نظر
چشم او را زهر ناکامی چشیدن زود بود
هوش مصنوعی: در نگاه او، تسلط بر هزاران موجودیت و دل‌ها آسان به نظر می‌رسد، اما زود متوجه می‌شوی که تجربه تلخ ناکامی، شیرینی این قدرت را از بین می‌برد.
با دل صدپاره عشاق چندین کار داشت
شوخی مژگان او را آرمیدن زود بود
هوش مصنوعی: عشق و دل‌شکستگی عاشقان باعث شده که او با آن‌ها بازی کند و شوخی‌هایش همیشه برایشان دردسرساز باشد. بنابراین، آرامش و سکون در برابر این همه بازی و شوخی زودرس است.
بر گلستانی که از صد گل یکی نشکفته است
چون خزان افسون بیرحمی دمیدن زود بود
هوش مصنوعی: در باغی که از صد گل تنها یکی شکوفه نکرده است، بی‌رحمی فصل پاییز به سرعت تأثیر خود را می‌گذارد.
از سر رغبت به حرف دادخواهان می رسید
حلقه انصاف در گوشش کشیدن زود بود
هوش مصنوعی: او از روی علاقه به صحبت‌های دادخواهان گوش نمی‌داد، زیرا هنوز زمان مناسبی برای شنیدن حکم انصاف فرا نرسیده بود.
بر سر آن غمزه خونخوار در عین غرور
چون بلای آسمان غافل رسیدن زود بود
هوش مصنوعی: در اینجا به اشاره به زیبایی و جذابیت شخصیتی وجود دارد که به رغم غرور خود، ممکن است به راحتی تحت تأثیر غم و اندوه قرار گیرد. مانند بلای ناگهانی که از آسمان می‌افتد، این تأثیرات می‌توانند به سرعت و غافلگیرکننده باشند.
در زمین سینه ها تخم محبت می فشاند
خال او را در پناه خط خزیدن زود بود
هوش مصنوعی: در دل‌ها عشق را می‌کارد و خال او را به آرامی بر روی زمین می‌نویسد.
خط ظالم برد از حد دل سیاهی را برون
ورنه صائب از دل وحشی رمیدن زود بود
هوش مصنوعی: ظلم و ستمی که به دل می‌رسد، می‌تواند سیاهی و تاریکی را از آن خارج کند. وگرنه، آدم باید از دل وحشی و بی‌پناه به سرعت بگریزد و دوری کند.