گنجور

غزل شمارهٔ ۲۵۹۵

کو جنون تا خاک بازیگاه طفلانم کنند
رو به هر جانب که آرم سنگبارانم کنند
هست بیماری مرا صحت چو چشم دلبران
می شوم معمورتر چندان که ویرانم کنند
روی گل شد آتشین از شعله آواز من
از مروت نیست بیرون زین گلستانم کنند
می کنم گنجینه گوهر صدفها را تمام
از کرم سیراب اگر چون ابر نیسانم کنند
تازه چون ابرست از تردستیم روی زمین
می شود عالم پریشان گر پریشانم کنند
همچو مور از خاکساری دارم آتش زیر پا
مسند عزت گر از دست سلیمانم کنند
گر به دست افتد چو ماه نو لب نانی مرا
خلق از انگشت اشارت تیربارانم کنند
بسته ام چشم از تماشای زلیخای جهان
چشم آن دارم که با یوسف به زندانم کنند
می فشارم چون صدف دندان غیرت بر جگر
گر به جای آبرو گوهر به دامانم کنند
زان لب میگون به پیغامی قناعت کرده ام
جای آن دارد که خوبان بوسه بارانم کنند
نور من چون برق صائب پرده سوز افتاده است
نیستم شمعی که پنهان زیر دامانم کنند

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کو جنون تا خاک بازیگاه طفلانم کنند
رو به هر جانب که آرم سنگبارانم کنند
هوش مصنوعی: دیوانگی لازم است تا زمین بازی کودکانم را پر از سنگ کنند و هر جا که برویم، به سمت من سنگ بیندازند.
هست بیماری مرا صحت چو چشم دلبران
می شوم معمورتر چندان که ویرانم کنند
هوش مصنوعی: من با وجود بیماری‌ام به واسطهٔ زیبایی دلبران حس شادی و نشاط بیشتری پیدا می‌کنم، به‌طوری که هر بار که به من آسیب می‌زنند، بیشتر زنده و سرزنده می‌شوم.
روی گل شد آتشین از شعله آواز من
از مروت نیست بیرون زین گلستانم کنند
هوش مصنوعی: بر روی گل، آتشین شده از صدای من؛ این از لطف و بزرگواری نیست که مرا از این باغ دلبرانه دور کنند.
می کنم گنجینه گوهر صدفها را تمام
از کرم سیراب اگر چون ابر نیسانم کنند
هوش مصنوعی: اگر به من اجازه دهند، تمام جواهرات را از صدف‌ها بیرون می‌آورم و پر از زیبایی و نعمت می‌کنم، مانند بارانی که در فصل بهار می‌بارد.
تازه چون ابرست از تردستیم روی زمین
می شود عالم پریشان گر پریشانم کنند
هوش مصنوعی: اگر بخواهم به زبان ساده توضیح دهم، شاعر در اینجا می‌گوید که حتی اگر در شرایط سخت و ناپایدار مانند ابرهای در هم ریخته باشیم، هنوز به ما امیدی وجود دارد. اگر کسی بخواهد ما را آشفته و پریشان کند، اثر آن تنها بر روی خودشان خواهد بود و ما به شکلی می‌توانیم از این وضعیت به خوبی عبور کنیم.
همچو مور از خاکساری دارم آتش زیر پا
مسند عزت گر از دست سلیمانم کنند
هوش مصنوعی: مانند مور که از تواضع در خاک خود می‌سوزد، اگرچه در زیر پایم آتش عشق وجود دارد، اما اگر مقام و عزت من را از من بگیرند، مانند سلیمان، چه ارزشی دارد.
گر به دست افتد چو ماه نو لب نانی مرا
خلق از انگشت اشارت تیربارانم کنند
هوش مصنوعی: اگر مانند ماه نو به دست آیم، حتی یک تکه نان هم به من نمی‌دهند و مردم مرا با تیر بی‌رحمی هدف قرار می‌دهند.
بسته ام چشم از تماشای زلیخای جهان
چشم آن دارم که با یوسف به زندانم کنند
هوش مصنوعی: چشمانم را بر جذابیت‌های عالم بسته‌ام و تنها آرزوی من این است که با یوسف همراه شوم، حتی اگر به زندان بروم.
می فشارم چون صدف دندان غیرت بر جگر
گر به جای آبرو گوهر به دامانم کنند
هوش مصنوعی: من با تمام قدرت و غیرت خود در برابر بی‌احترامی‌ها ایستاده‌ام و اگر به جای حفظ آبرویم، مرا به ذلت بیندازند، هرگز زیر بار نخواهم رفت.
زان لب میگون به پیغامی قناعت کرده ام
جای آن دارد که خوبان بوسه بارانم کنند
هوش مصنوعی: به خاطر لب‌های زیبا و خاص آن به من پیام داده‌اند و من با همین پیام راضی شده‌ام؛ به‌طوری‌که لایق آن هستم که خوبان مرا با بوسه‌هایشان غرق خوشحالی کنند.
نور من چون برق صائب پرده سوز افتاده است
نیستم شمعی که پنهان زیر دامانم کنند
هوش مصنوعی: وجود من همچون نوری درخشان و سوزان است که هر گاه نمایان شود، همه چیز را تحت تاثیر قرار می‌دهد. من شمعی نیستم که بخواهند در سایه پنهانم کنند.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۷۸ به خوانش پری ساتکنی عندلیب