گنجور

غزل شمارهٔ ۲۵۹۱

با دهان تلخ، ناکامی که خرسندش کنند
تلخکامان کام شیرین از شکر خندش کنند
هر که پیچد همچو مجنون گردن از زنجیر عشق
آهوان در دامن صحرا نظربندش کنند
در حریم حسن هر شمعی که برخیزد زخاک
از پر پروانه ما برگ پیوندش کنند
بی دل خرسند در فقر و غنا آرام نیست
آن زمان آسوده گردد دل که خرسندش کنند
زان به سالک زهر پیمایند از جام وجود
تا به تلخیهای مردن آرزومندش کنند
هست اگر آسایشی، چون سرو در دست تهی است
وای بر نخلی که می خواهد برومندش کنند
آب در روغن برآرد از دل آتش فغان
وای بر آن کس که با ناجنس دربندش کنند
چون صدف هر کس که شد افتادگان را دستگیر
چون نباشد در میان، نیکی به فرزندش کنند
برنخیزد، عالم ایجاد را هر کس که دید
از شکر خواب فنا بیدار هر چندش کنند
هر که چون صائب شود قانع به درد و داغ عشق
بی نیاز از لاله دامان الوندش کنند

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

با دهان تلخ، ناکامی که خرسندش کنند
تلخکامان کام شیرین از شکر خندش کنند
هوش مصنوعی: کسانی که در زندگی شکست خورده و تلخکام هستند، هرچقدر هم که تلاش شود تا آنها را خوشحال کنند، نمی‌توانند خوشی واقعی را احساس کنند. در عوض، افرادی که در زندگی خوشحالی و شیرینی را تجربه کرده‌اند، می‌توانند از لذت‌های کوچک و شیرینی‌های زندگی نیز بهره‌مند شوند.
هر که پیچد همچو مجنون گردن از زنجیر عشق
آهوان در دامن صحرا نظربندش کنند
هوش مصنوعی: هر کسی که مانند مجنون به خاطر عشق سر از زنجیر ببرد و آزادانه در دشت و صحرا بگردد، به خاطر زیبایی‌های عاشقانه‌ای که در آن جاها می‌بیند، به دام محبت و زیبایی‌های خودشان گرفتار می‌شود.
در حریم حسن هر شمعی که برخیزد زخاک
از پر پروانه ما برگ پیوندش کنند
هوش مصنوعی: هر شمعی که در جایی مقدس و زیبا روشن شود، از خاک به خواست پروانه‌اش، رابطه‌ای برای پیوند با آن پیدا می‌کند.
بی دل خرسند در فقر و غنا آرام نیست
آن زمان آسوده گردد دل که خرسندش کنند
هوش مصنوعی: انسانی که دلش شاد نیست، چه در فقر و چه در ثروت، هرگز آرامش نخواهد داشت. او تنها زمانی احساس آرامش می‌کند که دیگران او را شاد کنند.
زان به سالک زهر پیمایند از جام وجود
تا به تلخیهای مردن آرزومندش کنند
هوش مصنوعی: از آنجا که در مسیر سلوک، از وجود انسان به او زهر می‌خورانند تا او را به تلخی‌های مرگ و درد و رنج نزدیک کنند.
هست اگر آسایشی، چون سرو در دست تهی است
وای بر نخلی که می خواهد برومندش کنند
هوش مصنوعی: اگر آسایشی وجود داشته باشد، مانند سروهایی است که در دستانی خالی قرار دارند. افسوس بر نخل‌هایی که می‌خواهند رشد کنند اما در شرایط ناپایداری هستند.
آب در روغن برآرد از دل آتش فغان
وای بر آن کس که با ناجنس دربندش کنند
هوش مصنوعی: آب وقتی که به روغن اضافه شود، صداهایی از دل آتش بلند می‌کند. وای به حال کسی که با چیز نادرستی در بند شود.
چون صدف هر کس که شد افتادگان را دستگیر
چون نباشد در میان، نیکی به فرزندش کنند
هوش مصنوعی: هر کس که به دیگران کمک کند و آن‌ها را یاری دهد، مانند صدفی است که از نوزادان خود محافظت می‌کند. ولی اگر در میان این کمک و یاری، کسی وجود نداشته باشد، نیکی به فرزندانش نخواهد رسید.
برنخیزد، عالم ایجاد را هر کس که دید
از شکر خواب فنا بیدار هر چندش کنند
هوش مصنوعی: هر کسی که از زیبایی‌های جهان هستی آگاه باشد، هرگز از خواب فنا برنمی‌خیزد، حتی اگر او را به بیداری دعوت کنند.
هر که چون صائب شود قانع به درد و داغ عشق
بی نیاز از لاله دامان الوندش کنند
هوش مصنوعی: هر کسی که مثل صائب به درد و رنج عشق راضی باشد، دیگر نیازی به زیبایی‌ها و خوشی‌های ظاهری ندارد.