گنجور

غزل شمارهٔ ۲۵۷۹

گریه من آب در جوی سحر می‌افکند
ناله من شعله در جان اثر می‌افکند
آن لب حرف آفرین چون می‌شود گرم عتاب
آتش یاقوت پنداری شرر می‌افکند
گر تبسم این چنین بر لعل او زور آورد
لرزه بر آب زمین گیر گهر می‌افکند
رشته بی‌تابانه از شرم میان لاغرش
خویش را در کوچه تنگ گهر می‌افکند
گر نخواهی کام خود را تلخ، خوش‌گفتار باش
پسته را شیرین‌زبانی در شکر می‌افکند
هرچه با ما می‌کند عقل سبکسر می‌کند
کشتی ما را معلم در خطر می‌افکند
من کیم تا دفتر دعوی گشاید بال من؟
در بیابان طلب سیمرغ پر می‌افکند
بنده باد بهارانم که از شرم کرم
غنچه را در آستین پوشیده زر می‌افکند
هرکه رد خلق می‌گردد قبول خالق است
وقت آن کس خوش که ما را از نظر می‌افکند
پای بر سر می‌گذارد سرکشان خاک را
هرکه چون گل پیش خار و خس سپر می‌افکند
شد سر منصور آخر گوی چوگان فنا
میوه چون شد پخته خود را از شجر می‌افکند
دور گردان را به احسان یاد کردن همت است
ورنه هر نخلی به پای خود ثمر می‌افکند
هرکه چون صائب دل از گرد تعلق پاک کرد
از دهن همچون صدف دایم گهر می‌افکند

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گریه من آب در جوی سحر می‌افکند
ناله من شعله در جان اثر می‌افکند
هوش مصنوعی: گریه من مانند آبی است که در جوی صبحگاهی جاری می‌شود و ناله من همچون آتش در دل اثر می‌گذارد.
آن لب حرف آفرین چون می‌شود گرم عتاب
آتش یاقوت پنداری شرر می‌افکند
هوش مصنوعی: وقتی آن لب که سخن را می‌آفریند، شروع به سخن گفتن می‌کند، گویی آتش سرخ یاقوت، جرقه‌هایی از زیبایی و شوق را در فضا پخش می‌کند.
گر تبسم این چنین بر لعل او زور آورد
لرزه بر آب زمین گیر گهر می‌افکند
هوش مصنوعی: اگر لبخند او این‌قدر زیبا و جذاب باشد، باعث می‌شود که زمین به لرزه درآید و گوهرهایش را روی آب بریزد.
رشته بی‌تابانه از شرم میان لاغرش
خویش را در کوچه تنگ گهر می‌افکند
هوش مصنوعی: در کوچه‌ای تنگ، رشته‌ای بی‌تاب و نگران از شرم، لاغر و بی‌جان خود را به زمین می‌اندازد.
گر نخواهی کام خود را تلخ، خوش‌گفتار باش
پسته را شیرین‌زبانی در شکر می‌افکند
هوش مصنوعی: اگر نمی‌خواهی زندگی‌ات تلخ باشد، باید با دیگران با زبان خوش و مهربان صحبت کنی. مانند پسته‌ای که وقتی با شیرینی صحبت می‌کند، در شکر غوطه‌ور می‌شود.
هرچه با ما می‌کند عقل سبکسر می‌کند
کشتی ما را معلم در خطر می‌افکند
هوش مصنوعی: عقل بی‌تجربه هر کار که با ما می‌کند، باعث می‌شود که شرایط ما به خطر بیفتد، مثل اینکه آموزگاری ما را در معرض خطر قرار دهد.
من کیم تا دفتر دعوی گشاید بال من؟
در بیابان طلب سیمرغ پر می‌افکند
هوش مصنوعی: من چه کسی هستم که در این دنیا بخواهم شکایت و درخواستی داشته باشم؟ در دنیای جستجوی کمال و زیبایی، مانند سیمرغ آزاد و بال‌گشوده پرواز می‌کنم.
بنده باد بهارانم که از شرم کرم
غنچه را در آستین پوشیده زر می‌افکند
هوش مصنوعی: بهار برای من مانند بنده‌ای است که به خاطر ناز و عفت خود، غنچه را در آستین خود پنهان کرده و زری پوشیده در آن می‌افکند.
هرکه رد خلق می‌گردد قبول خالق است
وقت آن کس خوش که ما را از نظر می‌افکند
هوش مصنوعی: هرکسی که از دنیا و مردم دور شود، به پذیرش خدا و معنای عمیق‌تری از وجود رسیده است. زمانی برای او خوشایند است که ما را از چشم خود دور کند.
پای بر سر می‌گذارد سرکشان خاک را
هرکه چون گل پیش خار و خس سپر می‌افکند
هوش مصنوعی: هر کسی که مانند گل در برابر زخم‌ها و آسیب‌ها تسلیم می‌شود، در واقع بر سر خود و دیگران پا می‌گذارد و به راحتی خاک و دشواری‌ها را نادیده می‌گیرد.
شد سر منصور آخر گوی چوگان فنا
میوه چون شد پخته خود را از شجر می‌افکند
هوش مصنوعی: سر منصور در نهایت به دست فنا و نابودی افتاد. میوه وقتی پخته می‌شود، خود به خود از شاخه می‌افتد.
دور گردان را به احسان یاد کردن همت است
ورنه هر نخلی به پای خود ثمر می‌افکند
هوش مصنوعی: یاد کردن از دیگران با نیکی و مهربانی نشان‌دهنده اراده و تلاش شخص است، زیرا هر موجودی به طور طبیعی میوه‌های خودش را به زمین می‌ریزد.
هرکه چون صائب دل از گرد تعلق پاک کرد
از دهن همچون صدف دایم گهر می‌افکند
هوش مصنوعی: هر کس که دل خود را از وابستگی‌ها و تعلقات آزاد کند، مانند صدفی است که همیشه مروارید تولید می‌کند.

حاشیه ها

1393/07/21 02:10
علیرضا تبریزی

دور گردان را به احسان یاد کردن همت است

از دهن همچون صدف دایم گهر می افکند
-------------------------------------------
دور دستان را به احسان یاد کردن همت است

از دهن همچون صدف درج گهر می افکند