گنجور

غزل شمارهٔ ۲۵۷

آهوان را در کمند آورد چشم پاک ما
شد چو مجنون دیده ما حلقه فتراک ما
همت آه رسای ما بلند افتاده است
از زبردستی به ساق عرش پیچد تاک ما
چون صدف از سینه صافی قطره را گوهر کنیم
وقت تخمی خوش که افتد در زمین پاک ما
بر زمین هر چند نقش از خاکساری بسته ایم
باکمال سرکشی گردون بود در خاک ما
ناتوانان را زبان شکوه می باشد خموش
برنمی خیزد به آتش دود از خاشاک ما
چشم بی یوسف گشودن، از نظربازان خطاست
ورنه بوی پیرهن باشد گریبان چاک ما
در ضمیر نقطه ما صد سواد اعظم است
چشم کوته بین مردم چون کند ادراک ما؟
شمع می لرزد چو برگ بید با آن سرکشی
چون به محفل رو نهد پروانه بی باک ما
خاک دامنگیر، بند دست و پای رهروست
نیست ممکن غم برآید از دل غمناک ما
شبنم ما گرچه صائب در نمی‌آید به چشم
تازه دارد گلستان را دیده نمناک ما

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آهوان را در کمند آورد چشم پاک ما
شد چو مجنون دیده ما حلقه فتراک ما
هوش مصنوعی: چشم پاک و معصوم ما مانند یک دام، آهوها را به سوی خود جذب می‌کند. حالتی شبیه به مجنون داریم و دیدگان‌مان به شکل حلقه‌ای تنگ شده است که در آن، عشق و زیبایی را محاصره کرده‌ایم.
همت آه رسای ما بلند افتاده است
از زبردستی به ساق عرش پیچد تاک ما
هوش مصنوعی: عزم و اراده ما به قدری قوی شده که می‌تواند به اوج برسد و به بالاترین مکان‌ها برسد، مانند اینکه انگار تاک ما به ساق عرش پیچیده شده است.
چون صدف از سینه صافی قطره را گوهر کنیم
وقت تخمی خوش که افتد در زمین پاک ما
هوش مصنوعی: زمانی که دانه‌ای خوب در زمین پاک ما بیفتد، مانند صدفی که از دل خود مرواریدی را بیرون می‌آورد، ما نیز می‌توانیم آن قطره را به گوهر تبدیل کنیم.
بر زمین هر چند نقش از خاکساری بسته ایم
باکمال سرکشی گردون بود در خاک ما
هوش مصنوعی: هرچند ما بر روی زمین با humble و تواضع زندگی کرده‌ایم و آثار خاکی از خود بر جای گذاشته‌ایم، اما هیچ نگرانی از نیرنگ و خودخواهی آسمان یا سرنوشت نداریم که بر ما تسلط دارد.
ناتوانان را زبان شکوه می باشد خموش
برنمی خیزد به آتش دود از خاشاک ما
هوش مصنوعی: ناتوانان به راحتی از مشکلات و دشواری‌های خود گلایه می‌کنند، اما ما که بی‌قدرتی خود را می‌دانیم، نمی‌توانیم بی‌صدا بمانیم؛ زیرا وجود ما همواره پر از درد و رنج است و مانند دودی که از آتش ناتوانی برخاسته، از درون ما خارج می‌شود.
چشم بی یوسف گشودن، از نظربازان خطاست
ورنه بوی پیرهن باشد گریبان چاک ما
هوش مصنوعی: نگاه کردن به جهان بدون حضور یوسف (عزیز) کار درستی نیست؛ چرا که حتی اگر یوسف در دسترس نباشد، هنوز هم بوی پیراهن او می‌تواند ما را متوجه وجود او کند و یاد او را زنده نگه‌دارد.
در ضمیر نقطه ما صد سواد اعظم است
چشم کوته بین مردم چون کند ادراک ما؟
هوش مصنوعی: در دل ما دانش و اطلاعات فراوانی وجود دارد، اما چشمان ضعیف و کوتاه‌بین مردم چگونه می‌توانند عمق و فهم این دانایی را درک کنند؟
شمع می لرزد چو برگ بید با آن سرکشی
چون به محفل رو نهد پروانه بی باک ما
هوش مصنوعی: شمع در حال نوسان است، مانند برگ بید، و این نوسان در حالی است که پروانه بدون هیچ ترسی به جمع منتظر می‌آید.
خاک دامنگیر، بند دست و پای رهروست
نیست ممکن غم برآید از دل غمناک ما
هوش مصنوعی: زمین، که مانند دامن به ما چسبیده، باعث می‌شود که ما در مسیر خود احساس بندگی و محدودیت کنیم. از دل ما که پر از غم است، نمی‌توان هیچ غم دیگری بیرون آمد.
شبنم ما گرچه صائب در نمی‌آید به چشم
تازه دارد گلستان را دیده نمناک ما
هوش مصنوعی: گرچه وجود ما به اندازه‌ی درخشش صبحگاه نمی‌درخشد، اما نگاه تازه و شاداب ما به گلستان، آن را سرشار از زندگی و زیبایی می‌کند.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۵۷ به خوانش پری ساتکنی عندلیب