غزل شمارهٔ ۲۵۶
شد چو گل از روی خندان، خرده زر رزق ما
چون صدف گشت از دهان پاک، گوهر رزق ما
باز کن چون پوست از سر خشک مغزی را که شد
از زبان چرب، چون بادام، شکر رزق ما
خانه دربسته سنگ راه روزی خواره نیست
می رسد چون لعل از خورشید انور رزق ما
بر چمن پیرا ز آزادی نمی گردیم بار
از دل صد پاره باشد چون صنوبر رزق ما
بی کشش گر طفل از پستان تواند شیر خورد
می شود بی جهد و کوشش هم میسر رزق ما
طرفی از دریا نبست از پوچ گویی ها حباب
از خموشی چون صدف شد آب گوهر رزق ما
سبزه ما همچو جوهر موی آتش دیده است
قطره آبی است چون شمشیر و خنجر رزق ما
بوسه ای از لعل سیرابش نصیب ما نشد
سینه چون دوزخ است از آب کوثر رزق ما
با خط شبرنگ ازان لب های میگون ساختیم
شد سیاهی ز آب حیوان چون سکندر رزق ما
چشم بینا نیست، ورنه همچو گندم کرده است
باز از هر دانه ای، آغوش دیگر رزق ما
نیست کم از تنگ شکر، چشم تنگ ما چو مور
تا ز صحرای قناعت شد مقرر رزق ما
آتش حرص از زبان بازی پریشان می کند
گر شود مشت سپندی همچو مجمر رزق ما
حاصل ما صائب از گفتار، پیچ و تاب بود
از زبان پاک شد چون تیغ، جوهر رزق ما
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شد چو گل از روی خندان، خرده زر رزق ما
چون صدف گشت از دهان پاک، گوهر رزق ما
هوش مصنوعی: وقتی او از شادی و زیبایی شبیه گل میشود، روزی ما مانند زر خالص میشود و از دهان پاک او، گوهر روزیمان به دست میآید.
باز کن چون پوست از سر خشک مغزی را که شد
از زبان چرب، چون بادام، شکر رزق ما
هوش مصنوعی: به پوست خشک و بیمزهای که مغزی درونش وجود دارد، توجه کن. این مغز مثل بادام است که با زبان شیرینش، رزق و روزی ما را به یاد میآورد.
خانه دربسته سنگ راه روزی خواره نیست
می رسد چون لعل از خورشید انور رزق ما
هوش مصنوعی: خانهای که در آن بسته باشد، جایی برای روزیخوران نیست. روزی ما مانند لعل (جواهر) از نور خورشید خواهد رسید.
بر چمن پیرا ز آزادی نمی گردیم بار
از دل صد پاره باشد چون صنوبر رزق ما
هوش مصنوعی: ما بر روی چمن نمیچرخیم و در پی آزادی نیستیم، زیرا دل ما از دردهای بسیار پر شده است، اما همچنان مانند درخت صنوبر، روزی ما از زمین فراهم میشود.
بی کشش گر طفل از پستان تواند شیر خورد
می شود بی جهد و کوشش هم میسر رزق ما
هوش مصنوعی: اگر کودک بدون تلاش و کشش از سینه مادر شیر بخورد، او به راحتی رزق خود را به دست میآورد.
طرفی از دریا نبست از پوچ گویی ها حباب
از خموشی چون صدف شد آب گوهر رزق ما
هوش مصنوعی: از سوی دریا هیچ چیزی به بیهودهگوییها ارتباط ندارد. همانطور که حباب از سکوت و خموشی به وجود میآید، آب نیز به مانند صدفی، گوهر و روزی ما را در خود دارد.
سبزه ما همچو جوهر موی آتش دیده است
قطره آبی است چون شمشیر و خنجر رزق ما
هوش مصنوعی: سبزه ما به زیبایی موی آتشین است، و قطره آبی که به مانند شمشیر و خنجر است، نماد روزی و رزق ماست.
بوسه ای از لعل سیرابش نصیب ما نشد
سینه چون دوزخ است از آب کوثر رزق ما
هوش مصنوعی: ما نتوانستیم از لبهای زیبای او یک بوسه بگیریم و سینهامان چون دوزخی پر از آتش و تفتید است، در حالی که آرزوی آب کوثر را داریم که تنها میتواند ما را سیراب کند.
با خط شبرنگ ازان لب های میگون ساختیم
شد سیاهی ز آب حیوان چون سکندر رزق ما
هوش مصنوعی: با قلمی روشن و زیبا از لبان سرخ و شادابمان، تصویری ساختیم که به رنگ سیاه آب حیات میماند، همانند اینکه سکندر، روزی ما را رقم زده است.
چشم بینا نیست، ورنه همچو گندم کرده است
باز از هر دانه ای، آغوش دیگر رزق ما
هوش مصنوعی: چشم دیداری وجود ندارد، وگرنه همانند گندم که از هر دانهاش، نعمت دیگری میروید، برکات زندگی از هر کدام از ما نیز فراوان است.
نیست کم از تنگ شکر، چشم تنگ ما چو مور
تا ز صحرای قناعت شد مقرر رزق ما
هوش مصنوعی: چشم حسود ما به اندازه یک مور است و مثل اینکه در دل بینظیر خود، از دنیای قناعت و بینیازی، روزی خود را مشخص کرده است، اما این زندگی بدون شکر و نعمت به اندازه کم است.
آتش حرص از زبان بازی پریشان می کند
گر شود مشت سپندی همچو مجمر رزق ما
هوش مصنوعی: آتش طمع و حرص باعث میشود که افراد در پی آرزوهای خود دچار آشفتگی شوند. اگر چنین طمعی به ترکیب و تلاشی درست مانند آتش در منبعی درست باشد، میتواند برکات و روزی ما را به ارمغان بیاورد.
حاصل ما صائب از گفتار، پیچ و تاب بود
از زبان پاک شد چون تیغ، جوهر رزق ما
هوش مصنوعی: حاصل و نتیجه گفتههای ما، جملات زیبا و پیچیدهای است که از زبان خارج میشود. وقتی زبان ما صاف و خالص باشد، مانند تیغی برنده مینماید و آنچه به دست میآوریم، معیشت و روزیمان خواهد بود.

صائب