گنجور

غزل شمارهٔ ۲۵۶۸

شرم حسن شوخ را کی پرده‌سازی می‌کند؟
برق در ابر بهاران تیغ‌بازی می‌کند
حسن را روشنگری چون دیده‌های پاک نیست
اشک شبنم دامن گل را نمازی می‌کند
نگذرد چون از سرشک تلخ من دامن‌فشان؟
آن که با آهم چو زلف خویش بازی می‌کند
تا سگ لیلی به مجنون آشنا گردیده است
بر غزالان حرم گردن‌فرازی می‌کند
ساده کن از نقش لوح سینه خود را که صبح
دست در آغوش مهر از پاکبازی می‌کند
قدر منزل را بیابانگرد می‌داند که چیست
کعبه کی این جلوه در چشم حجازی می‌کند؟
روی گرم دولت آن کس را که از جا می‌برد
چون سپندی دان کز آتش سرفرازی می‌کند
حسن غافل نیست از دلجویی افتادگان
سرو من با سایه خود عشقبازی می‌کند
می‌برم غیرت به ماه نو که بر خوان سپهر
خویش را فربه برای جانگدازی می‌کند
مهر خاموشی زبان شکوه ما را نبست
کی گره این رشته را منع از درازی می‌کند؟
پرده فانوس اگر پروانه را مانع شود
شمع من از اشک خود پروانه‌سازی می‌کند
پیش دریا چشم آب از چشمهٔ پل می‌دهد
عمر هرکس صرف در عشق مجازی می‌کند
نیست درد عشق را صائب به درمان احتیاج
ساده‌لوح آن کس که ما را چاره‌سازی می‌کند

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شرم حسن شوخ را کی پرده‌سازی می‌کند؟
برق در ابر بهاران تیغ‌بازی می‌کند
هوش مصنوعی: شرم و زیبایی دلربا چه کسی می‌تواند آن را پنهان کند؟ مثل درخششی که در ابرهای بهاری است و بازی با تیغ را نشان می‌دهد.
حسن را روشنگری چون دیده‌های پاک نیست
اشک شبنم دامن گل را نمازی می‌کند
هوش مصنوعی: زیبایی و روشنی که در وجود حسن است، مانند اشک شبنم نمی‌تواند دامن گل را تزیین کند، چرا که دل‌های پاک و خالصی وجود ندارد تا آن زیبایی را درک کند.
نگذرد چون از سرشک تلخ من دامن‌فشان؟
آن که با آهم چو زلف خویش بازی می‌کند
هوش مصنوعی: آیا می‌تواند کسی با داشتن دلی پر از اندوه و غم، همچنان به زندگی ادامه دهد؟ آن کسی که با ناله‌ها و دردهای من بازی می‌کند، درست مانند کسی است که به زلف خود نوازش می‌کند.
تا سگ لیلی به مجنون آشنا گردیده است
بر غزالان حرم گردن‌فرازی می‌کند
هوش مصنوعی: تا زمانی که سگ لیلی با مجنون آشنا شده، غزالان حرم در حال به رخ کشیدن زیبایی‌های خود هستند.
ساده کن از نقش لوح سینه خود را که صبح
دست در آغوش مهر از پاکبازی می‌کند
هوش مصنوعی: سینه‌ات را از تصویرها و نقش و نگارهای پیچیده خالی کن، زیرا که صبح، با محبت و بی‌ریا، به آغوش خورشید می‌رود.
قدر منزل را بیابانگرد می‌داند که چیست
کعبه کی این جلوه در چشم حجازی می‌کند؟
هوش مصنوعی: بیابانگرد به خوبی می‌داند که ارزش یک lugar چه اندازه است، اما آیا کسی که در حبسی زندگی می‌کند می‌تواند زیبایی و جلوه کعبه را درک کند؟
روی گرم دولت آن کس را که از جا می‌برد
چون سپندی دان کز آتش سرفرازی می‌کند
هوش مصنوعی: کسی که به واسطه‌ی موفقیت و شانس، نعمت و خوشبختی را به دست می‌آورد، باید مانند چوب سپند باشد که در آتش می‌سوزد و بلافاصله دوباره خوشبو و سرفراز می‌شود.
حسن غافل نیست از دلجویی افتادگان
سرو من با سایه خود عشقبازی می‌کند
هوش مصنوعی: حسن از توجه به کسانی که در شرایط سختی هستند غافل نیست. درخت سرو من با سایه‌اش به نحوی عاشقانه بازی می‌کند.
می‌برم غیرت به ماه نو که بر خوان سپهر
خویش را فربه برای جانگدازی می‌کند
هوش مصنوعی: من به ماه نو تکیه می‌زنم و غیرت او را به دوش می‌کشم، زیرا او به خاطر رفاه و خوشبختی‌اش و برای مقابله با چالش‌ها تلاش می‌کند و بر سفره عالم خود را گسترش می‌دهد.
مهر خاموشی زبان شکوه ما را نبست
کی گره این رشته را منع از درازی می‌کند؟
هوش مصنوعی: عشق و سکوت نمی‌توانند مانع بیان احساسات و زیبایی‌های ما شوند. آیا می‌توان این احساسات را محدود کرد و نگذاریم که پیوند ما از بین برود؟
پرده فانوس اگر پروانه را مانع شود
شمع من از اشک خود پروانه‌سازی می‌کند
هوش مصنوعی: اگر پرده‌ی نور فانوس مانع پرواز پروانه شود، شمع من با اشک‌هایش برای پروانه، بال می‌سازد.
پیش دریا چشم آب از چشمهٔ پل می‌دهد
عمر هرکس صرف در عشق مجازی می‌کند
هوش مصنوعی: در نزد دریا، چشمان آب از چشمهٔ پل، به آنچه در عشق دنیوی می‌گذرد اشاره می‌کند و عمر هر فردی که صرف این عشق می‌کند، نمایان است.
نیست درد عشق را صائب به درمان احتیاج
ساده‌لوح آن کس که ما را چاره‌سازی می‌کند
هوش مصنوعی: درد عشق نیازی به درمان ندارد، آن شخصی که ما را به چاره‌سازی و راه حل راهنمایی می‌کند، آدمی ساده‌لوح است.