گنجور

غزل شمارهٔ ۲۵۶۴

گر چنین نشو و نما آن نخل موزون می‌کند
سرو را بار خجالت بید مجنون می‌کند
قرب و بعدی در میان عاشق و معشوق نیست
قطره سیر بحر در دامان هامون می‌کند
چاره‌ای گر هست درد عشق را، بیچارگی است
این گره را ناخن تدبیر افزون می‌کند
می‌تواند از دل ما خار غم بیرون کشید
هرکه تیغ از پنجه خورشید بیرون می‌کند
وصل جای اضطراب شوق نتواند گرفت
سیل در آغوش دریا یاد هامون می‌کند
تاز زخم ما جدا شد خنجر او خون گریست
چون فتد ماهی به خشکی یاد جیحون می‌کند
نیست غیر از دست خالی پرده‌پوشی سرو را
بی‌سرانجامی چه با یاران موزون می‌کند!
 بی‌بری را خاطر آزاده‌ای باید چو سرو
تنگدستی بید را فی‌الحال مجنون می‌کند
چین ابرو عاشقان را می‌کند گستاخ‌تر
خضر کی ره را غلط از نعل وارون می‌کند؟
هرکه می‌گوید به گردون از گرفتاری سخن
حلقه دیگر به زنجیر خود افزون می‌کند
اندکی دارد خبر از درد ارباب سخن
هرکه صائب مصرعی چون سرو موزون می‌کند

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر چنین نشو و نما آن نخل موزون می‌کند
سرو را بار خجالت بید مجنون می‌کند
هوش مصنوعی: اگر تو چنین رشد و نمو نکنی، درخت نخل به زیبایی خود سرو را به خجالت وادار می‌کند و بی‌خود می‌کند.
قرب و بعدی در میان عاشق و معشوق نیست
قطره سیر بحر در دامان هامون می‌کند
هوش مصنوعی: در عشق، فاصله و جدایی وجود ندارد؛ مانند اینکه یک قطره آب از دریا، در دامن کویر (هامون) می‌افتد. این نشان می‌دهد که عشق عمیق‌تر از فاصله‌ها و مشکلات ظاهری است.
چاره‌ای گر هست درد عشق را، بیچارگی است
این گره را ناخن تدبیر افزون می‌کند
هوش مصنوعی: اگر برای درد عشق راه حلی وجود داشته باشد، آن بیچارگی است که باعث می‌شود مشکلات بیشتر شود. در واقع، اندیشیدن و تدبیر کردن نمی‌تواند این گره را باز کند.
می‌تواند از دل ما خار غم بیرون کشید
هرکه تیغ از پنجه خورشید بیرون می‌کند
هوش مصنوعی: هر کسی که توانایی داشته باشد تا نور و زیبایی را از خورشید به دست آورد، می‌تواند غم و اندوه را از دل ما دور کند.
وصل جای اضطراب شوق نتواند گرفت
سیل در آغوش دریا یاد هامون می‌کند
هوش مصنوعی: پیوندی که به خاطر شوق و عشق به وجود می‌آید، نمی‌تواند مانند طغیانی در دریا آرامش پیدا کند؛ بلکه همیشه یاد گذشته و دلتنگی را به همراه دارد.
تاز زخم ما جدا شد خنجر او خون گریست
چون فتد ماهی به خشکی یاد جیحون می‌کند
هوش مصنوعی: پس از آنکه خنجر او به زخم ما نزدیک شد، خون ما به شدت جاری شد. مانند ماهی‌ای که به خشکی بیفتد، به یاد جیحون (رودخانه‌ای معروف) می‌افتد.
نیست غیر از دست خالی پرده‌پوشی سرو را
بی‌سرانجامی چه با یاران موزون می‌کند!
هوش مصنوعی: تنها چیزی که باقی مانده، دست خالی است که پرده از روی زیبایی‌های سرو برمی‌دارد. بی‌هیچ هدفی، چگونه می‌تواند با دوستانش هماهنگ و موزون باشد؟
 بی‌بری را خاطر آزاده‌ای باید چو سرو
تنگدستی بید را فی‌الحال مجنون می‌کند
هوش مصنوعی: برای داشتن دل آزاده، انسان باید بی‌غم و بی‌نیاز باشد. همین‌طور که درخت بید در شرایط سخت و فقر دچار جنون می‌شود، انسان بی‌برخی هم به خاطر بی‌پناهی و سختی‌ها، دچار افکار پریشان می‌شود.
چین ابرو عاشقان را می‌کند گستاخ‌تر
خضر کی ره را غلط از نعل وارون می‌کند؟
هوش مصنوعی: چین ابروهای عاشقان باعث می‌شود که آنها جسورتر شوند. خضر، که نماد هدایت و راهنمایی است، چگونه می‌تواند مسیر را اشتباه بیان کند در حالی که نعل یک اسب برعکس باشد؟
هرکه می‌گوید به گردون از گرفتاری سخن
حلقه دیگر به زنجیر خود افزون می‌کند
هوش مصنوعی: هر کسی که دربارهٔ مشکلات و گرفتاری‌های خودش با دیگران صحبت می‌کند، در واقع بار بیشتری به زنجیرهای درد و رنج خود اضافه می‌کند.
اندکی دارد خبر از درد ارباب سخن
هرکه صائب مصرعی چون سرو موزون می‌کند
هوش مصنوعی: کسانی که در دنیای شاعری استاد هستند، از درد و دلتنگی خود کمی سخن می‌گویند، زیرا قادرند همچون درخت سرو، شعرهایی زیبا و موزون بگویند.

حاشیه ها

1402/04/02 16:07
محمد فردی شربیانی

با سلام و عرض خسته نباشید خدمت دست اندرکاران پایگاه ادبی گنجور

در بیت هشتم اولین کلمه مصرع اول در دیوان صائب به تصحیح استاد قهرمان «بی‌بری» هست که در اینجا به اشتباه «می بری» درج شده.