غزل شمارهٔ ۲۵۱
تن به بیماری دهد چشمش پی تسخیر ما
لنگ سازد خویش را آهوی آهوگیر ما
خانه ما در ره سیلاب اشک افتاده است
حیف از اوقاتی که گردد صرف در تعمیر ما
راه زلف او به طی کردن نمی آید به سر
ورنه کوتاهی ندارد طره شبگیر ما
آب می گردیم اگر بر روی ما آری گناه
بگذر ای پیر مغان دانسته از تقصیر ما
خاک راه انگار و درد جرعه ای بر ما بریز
گرد خجلت را بشو از چهره تقصیر ما
همچو زخم تازه خون گردد روان از جوی شیر
بیستون را بر کمر آید اگر شمشیر ما
بس که صائب شد خطا از صید و بر خارا نشست
خنده دندان نما زد اره بر شمشیر ما
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تن به بیماری دهد چشمش پی تسخیر ما
لنگ سازد خویش را آهوی آهوگیر ما
هوش مصنوعی: چشمش در پی شکار ما به بیماری دچار میشود و خود را ناتوان میکند، مانند آهویی که در دام ما افتاده است.
خانه ما در ره سیلاب اشک افتاده است
حیف از اوقاتی که گردد صرف در تعمیر ما
هوش مصنوعی: خانه ما در میان سیلاب اشک خراب شده است. متاسفم برای زمانی که صرف تعمیر آن میشود.
راه زلف او به طی کردن نمی آید به سر
ورنه کوتاهی ندارد طره شبگیر ما
هوش مصنوعی: راه زلف او به پایان نمیرسد و هرچقدر هم که پیش بروی، به سر نمیرسد؛ گرچه موی او در نهایت کوتاه نیست و همچنان به زیبایی خود ادامه میدهد.
آب می گردیم اگر بر روی ما آری گناه
بگذر ای پیر مغان دانسته از تقصیر ما
هوش مصنوعی: اگر بر ما گناهی را مرتکب شدی، پس ما را ببخش، ای پیر مغان، زیرا ما نیک میدانیم که تقصیر از ما بوده است. ما همواره در جستجوی حقیقت و معرفت هستیم.
خاک راه انگار و درد جرعه ای بر ما بریز
گرد خجلت را بشو از چهره تقصیر ما
هوش مصنوعی: ای خاکی که در مسیر ما قرار داری، انگار که دردی را به ما القا کن و نوشیدنیای از آن درد به ما بده تا بتوانیم شرمندگیمان را از چهرهمان بشوییم و تقصیرهایمان را پنهان کنیم.
همچو زخم تازه خون گردد روان از جوی شیر
بیستون را بر کمر آید اگر شمشیر ما
هوش مصنوعی: خون تازه شبیه جوی شیر روان میشود و اگر شمشیر ما به کمر بیستون برسد، مانند زخم عمیق عمل میکند.
بس که صائب شد خطا از صید و بر خارا نشست
خنده دندان نما زد اره بر شمشیر ما
هوش مصنوعی: بسیار اتفاق افتاده که اشتباهات به سادگی باعث خندههای طعنهآمیز شدهاند. به طوری که با وجود تلاشها و جنگهایمان، گاهی اوقات خنده و تمسخر بر کارهای ما سایه میافکند.

صائب