گنجور

غزل شمارهٔ ۲۴

سخت می‌خواهم که در آغوشِ تنگ آرم تو را
هر قدر افشرده‌ای دل را، بیفشارم تو را
عمرها شد تا کمندِ آه را چین می‌کنم
بر امیدِ آن که روزی در کمند آرم تو را
از لطافت گرچه ممکن نیست دیدن روی تو
رو به هر جانب که آرم در نظر دارم تو را
در سرِ مستی گر از زانوی من بالین کنی
بوسه در لعلِ شراب‌آلود نگذارم تو را
می‌شود نیلوفری از برگِ گل اندام تو
من به جرأت در بغل چون تنگ افشارم تو را؟
از نگاهِ خشک، منعِ چشمِ من انصاف نیست
دستِ گل چیدن ندارم، خارِ دیوارم تو را
ناشنیدن می‌شود مُهرِ دهانم بی سخن
گر غباری هست بر خاطر ز گفتارم تو را
از رهایی هر زمان بودم اسیرِ عالَمی
فارغم از هر دو عالم تا گرفتارم تو را
ای که می‌پرسی چه پیش آمد که پیدا نیستی
خویشتن را کرده‌ام گم تا طلبکارم تو را
از من ای آرامِ جان، احوالِ صائب را مپرس
خاطرِ آسوده‌ای داری، چه آزارم تو را؟

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سخت می‌خواهم که در آغوشِ تنگ آرم تو را
هر قدر افشرده‌ای دل را، بیفشارم تو را
هوش مصنوعی: می‌خواهم به قدری تو را در آغوش بگیرم که حتی اگر قلبم را در فشاری مضاعف هم قرار دهم، باز هم تلاشم این باشد که تو را بیشتر در آغوش بگیرم.
عمرها شد تا کمندِ آه را چین می‌کنم
بر امیدِ آن که روزی در کمند آرم تو را
هوش مصنوعی: سال‌ها گذشت و من مشغول جمع کردن درد و غم‌های خود هستم به امید اینکه روزی تو را در این دام گرفتار کنم.
از لطافت گرچه ممکن نیست دیدن روی تو
رو به هر جانب که آرم در نظر دارم تو را
هوش مصنوعی: با وجود اینکه ممکن نیست که لطافت چهره‌ات را مشاهده کنم، هر کجا که نگاه کنم، تو را در ذهن دارم.
در سرِ مستی گر از زانوی من بالین کنی
بوسه در لعلِ شراب‌آلود نگذارم تو را
هوش مصنوعی: اگر در حال مستی مرا سر سجده ببینی و به زانو درآیی، هرگز اجازه نمی‌دهم که بوسه‌ای بر لب‌های شراب‌آلود من گذاشته شود.
می‌شود نیلوفری از برگِ گل اندام تو
من به جرأت در بغل چون تنگ افشارم تو را؟
هوش مصنوعی: می‌توانم بگویم که زیبایی تو مثل گل نیلوفر است و من بدون هیچ تردیدی تو را به آغوش می‌فشارم، همان‌طور که ظرف تنگی می‌تواند چیزی را در خود جای دهد.
از نگاهِ خشک، منعِ چشمِ من انصاف نیست
دستِ گل چیدن ندارم، خارِ دیوارم تو را
هوش مصنوعی: نگاه سرد و بی‌احساس من، بی‌انصافی است که چشمم به تو بیفتد. من به دلیل شرایط خودم نمی‌توانم به تو نزدیک شوم و تنها در حالت ناامیدی، مانند خاری در دیوار، به تو فکر می‌کنم.
ناشنیدن می‌شود مُهرِ دهانم بی سخن
گر غباری هست بر خاطر ز گفتارم تو را
هوش مصنوعی: اگر از زبان من صدایی شنیده نشود و سکوت برقرار باشد، هر چند که اندکی غبار از یادگار کلماتم بر دل تو باقی مانده باشد، باز هم چیزی از احساساتم کم نخواهد شد.
از رهایی هر زمان بودم اسیرِ عالَمی
فارغم از هر دو عالم تا گرفتارم تو را
وقتی حواسم به تو است که گم نمی شوم در هر عالمی. هستی من در هستی توست.
ای که می‌پرسی چه پیش آمد که پیدا نیستی
خویشتن را کرده‌ام گم تا طلبکارم تو را
هوش مصنوعی: ای کسی که از من می‌پرسی چه اتفاقی افتاده که دیگر نشانی از من نیست، باید بگویم که خودم را گم کرده‌ام تا بتوانم تو را جستجو کنم.
از من ای آرامِ جان، احوالِ صائب را مپرس
خاطرِ آسوده‌ای داری، چه آزارم تو را؟
هوش مصنوعی: ای آرامش قلبم، حال من را نپرس. تو دل خوشی داری، پس چرا می‌خواهی ناراحتم کنی؟

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۴ به خوانش پری ساتکنی عندلیب

حاشیه ها

1403/03/14 13:06
Khishtan Kh
نازنینا ساله
1404/03/22 01:05
AliKhamechian

سخت میخواهم که در آغوش تنگ آرم ترا

هرقدر افشرده‌ای دل را بیفشارم ترا

واقعا نازک‌طبعی صائب بعضی اوقات موجب حیرت من میشه!