غزل شمارهٔ ۲۳۴۹
عشق را پنهان دل دیوانه نتوانست کرد
گنج را پوشیده این ویرانه نتوانست کرد
کیست دیگر در دل پروحشت من جا کند؟
سیل پا قایم درین ویرانه نتوانست کرد
لنگر از طوفان نباشد مانع بحر محیط
چوب گل تأثیر در دیوانه نتوانست کرد
همچو زلف ماتمی شایسته پیچیدن است
دست کوتاهی که کار شانه نتوانست کرد
سوخت چشم شور مردم تخم امید مرا
در زمین شور، جولان دانه نتوانست کرد
تا نشست از پای ساقی، نشأه از پیمانه رفت
باده کار جلوه مستانه نتوانست کرد
چون تواند یافت صائب خویش را در خانقاه؟
جمع خود را هر که در میخانه نتوانست کرد
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عشق را پنهان دل دیوانه نتوانست کرد
گنج را پوشیده این ویرانه نتوانست کرد
هوش مصنوعی: دل دیوانه نمیتواند عشق را پنهان کند، مانند این است که بخواهی یک گنج را در یک ویرانه پنهان کنی.
کیست دیگر در دل پروحشت من جا کند؟
سیل پا قایم درین ویرانه نتوانست کرد
هوش مصنوعی: آیا کسی میتواند در دل خالی و ترسناک من جایی داشته باشد؟ هیچ کس نمیتواند در این ویرانهای که وجودم است، پا بگذارد.
لنگر از طوفان نباشد مانع بحر محیط
چوب گل تأثیر در دیوانه نتوانست کرد
هوش مصنوعی: کشتیبان هرگز نمیتواند از طوفان جلوگیری کند و لنگر نمیتواند مانع از حرکت دریا شود. همچنین، چوب گل نیز تأثیری بر دیوانه نخواهد گذاشت.
همچو زلف ماتمی شایسته پیچیدن است
دست کوتاهی که کار شانه نتوانست کرد
هوش مصنوعی: دست کوتاهی که قادر به شانه زدن نیست، باید همانند زلفی که به ماتم پیچیده، به شکل خاصی درآید و بپیچد.
سوخت چشم شور مردم تخم امید مرا
در زمین شور، جولان دانه نتوانست کرد
هوش مصنوعی: چشم بد و حسد مردم باعث شد که امید من از بین برود و در این زمین نامناسب نتوانستم رشد کنم.
تا نشست از پای ساقی، نشأه از پیمانه رفت
باده کار جلوه مستانه نتوانست کرد
هوش مصنوعی: پس از اینکه ساقی نشسته است، شری از جام ناپدید شده است و بادهی دلربا نتوانسته است کار خود را انجام دهد.
چون تواند یافت صائب خویش را در خانقاه؟
جمع خود را هر که در میخانه نتوانست کرد
هوش مصنوعی: چگونه میتوانی خودت را در خانقاه پیدا کنی وقتی که نتوانستی در میخانه خود را جمع کنی؟

صائب