گنجور

غزل شمارهٔ ۲۳۴۶

چرخ زنگاری مرا غمناک نتوانست کرد
این دخان چشم مرا نمناک نتوانست کرد
از گهر گرد یتیمی شست آب چشم من
گرد کلفت از دل من پاک نتوانست کرد
خاک پیش تشنگان هرگز نگیرد جای آب
چاره مخمور می، تریاک نتوانست کرد
بر لب گفتار هر کس مهر خاموشی نزد
جنت دربسته را ادراک نتوانست کرد
گرچه چندین دست بیرون کرد از یک آستین
عقده ای باز از دل خود تاک نتوانست کرد
غنچه دلگیر ما از تنگی این گلستان
بر مراد دل گریبان چاک نتوانست کرد
وای بر آن کس که در شبها پی تسخیر فیض
دیده بیدار خود، فتراک نتوانست کرد
می تراود بوی درد از خرقه خونین دلان
نافه بوی خویش را امساک نتوانست کرد
از زمین خاکساری پوچ بیرون آمدیم
تخم ما نشو و نما در خاک نتوانست کرد
ماه عید از سینه ام گرد کدورت را نبرد
زنگ ازین آیینه صیقل پاک نتوانست کرد
با تهی چشمی چه سازد نعمت روی زمین؟
سیر چشم دام صائب خاک نتوانست کرد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چرخ زنگاری مرا غمناک نتوانست کرد
این دخان چشم مرا نمناک نتوانست کرد
هوش مصنوعی: این دنیا و مشکلات آن نتوانستند مرا غمگین کنند و اشک‌هایم هم نمی‌توانند احساساتم را تحت تاثیر قرار دهند.
از گهر گرد یتیمی شست آب چشم من
گرد کلفت از دل من پاک نتوانست کرد
هوش مصنوعی: به خاطر یتیم بودنم، اشک‌هایم مانند گوهری است که با آب شسته می‌شود، اما دلتنگی و غم درونم را هیچ‌کس نمی‌تواند از بین ببرد.
خاک پیش تشنگان هرگز نگیرد جای آب
چاره مخمور می، تریاک نتوانست کرد
هوش مصنوعی: خاک هرگز نمی‌تواند جای آب را برای تشنگان پر کند. اگر چه شراب موقتی انسان را غرق در سرخوشی می‌کند، اما تأثیر تریاک هم نمی‌تواند این مشکل را حل کند.
بر لب گفتار هر کس مهر خاموشی نزد
جنت دربسته را ادراک نتوانست کرد
هوش مصنوعی: هر کس در گفتارش حرفی می‌زند، اما به مانند گلوله‌ای است که به جنت دربسته برخورد می‌کند و در واقع، هیچ‌کس نمی‌تواند عمق آن سکوت و عدم درک را درک کند.
گرچه چندین دست بیرون کرد از یک آستین
عقده ای باز از دل خود تاک نتوانست کرد
هوش مصنوعی: هرچند که شخصی می‌تواند با ترفندها و ناراحتی‌هایش از یک منبع، مانند یک آستین، اقدام کند و کارهای مختلفی انجام دهد، اما نمی‌تواند از دل خود گره‌های درونی‌اش را بگشاید و رنجش‌ها را حل کند.
غنچه دلگیر ما از تنگی این گلستان
بر مراد دل گریبان چاک نتوانست کرد
هوش مصنوعی: دل غمگین و بی‌تاب ما به خاطر محدودیت‌ها و تنگی‌های این گلستان، نتوانست به خواسته‌هایش برسد و از دردش فریاد بزند.
وای بر آن کس که در شبها پی تسخیر فیض
دیده بیدار خود، فتراک نتوانست کرد
هوش مصنوعی: آه بر کسی که در شب‌ها به دنبال بهره‌مندی از موقعیت‌ها و فرصت‌های خوب بود، اما نتوانست خواب خود را ترک کند و به این هدف برسد.
می تراود بوی درد از خرقه خونین دلان
نافه بوی خویش را امساک نتوانست کرد
هوش مصنوعی: از دل‌های خونین، بوی درد به مشام می‌رسد و آن‌ها نتوانستند از انتشار درد و اندوه خود جلوگیری کنند.
از زمین خاکساری پوچ بیرون آمدیم
تخم ما نشو و نما در خاک نتوانست کرد
هوش مصنوعی: ما از دنیای مادی و بی‌ارزش خارج شدیم و نمی‌توانیم در این زمین، ریشه‌دار شویم یا رشد کنیم.
ماه عید از سینه ام گرد کدورت را نبرد
زنگ ازین آیینه صیقل پاک نتوانست کرد
هوش مصنوعی: در ماه عید، دل من از ناملایمات پاک نشد و نتوانستم زنگارهای این آینه را تمیز کنم.
با تهی چشمی چه سازد نعمت روی زمین؟
سیر چشم دام صائب خاک نتوانست کرد
هوش مصنوعی: با چشم خالی چه می‌توان کرد از نعمت‌های زمین؟ پر شدن چشم، گنجایش خاک را نمی‌تواند برطرف کند.