گنجور

غزل شمارهٔ ۲۳۴۵

چاره دل عقل پر تدبیر نتوانست کرد
خضر این ویرانه را تعمیر نتوانست کرد
در کنار خاک عمر ما به خون خوردن گذشت
مادر بی‌مهر خون را شیر نتوانست کرد
راز ما از پرده دل عاقبت بیرون فتاد
غنچه بوی خویش را تسخیر نتوانست کرد
گرچه خط داد سخن در مصحف روی تو داد
نقطه خال ترا تفسیر نتوانست کرد
محو شد هر کس که دید آن چشم خواب آلود را
هیچ کس این خواب را تعبیر نتوانست کرد
بی سرانجامی و موزونی هم آغوش همند
سرو رخت خویش را تغییر نتوانست کرد
در نگیرد صحبت پیر و جوان با یکدگر
با کمان یک دم مدارا تیر نتوانست کرد
نعمت عالم حریف اشتهای حرص نیست
چشم موری را سلیمان سیر نتوانست کرد
حلقه در از درون خانه باشد بیخبر
مطلب دل را زبان تقریر نتوانست کرد
آن شکار لاغرم کز ناتوانی خون من
رنگ آب تیغ را تغییر نتوانست کرد
با بلای آسمانی پنجه کردن مشکل است
برق را منع از نیستان شیر نتوانست کرد
از ته دل هیچ کس صائب درین بستانسرا
خنده ای چون غنچه تصویر نتوانست کرد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چاره دل عقل پر تدبیر نتوانست کرد
خضر این ویرانه را تعمیر نتوانست کرد
هوش مصنوعی: عقل با همه تدبیر و خردش نتوانست درمانی برای دل بی‌قرار پیدا کند و خضر، که نماد هدایت و آگاهی است، نتوانست این خرابی را بازسازی کند.
در کنار خاک عمر ما به خون خوردن گذشت
مادر بی‌مهر خون را شیر نتوانست کرد
هوش مصنوعی: در کنار خاکی که نماد عمر ماست، ما در سختی و رنج به سر بردیم. مادری که در حق ما بی‌محبت بود، نتوانست حتی خون را به شیر تبدیل کند.
راز ما از پرده دل عاقبت بیرون فتاد
غنچه بوی خویش را تسخیر نتوانست کرد
هوش مصنوعی: راز دل ما در نهایت فاش شد و غنچه نتوانست بوی خودش را پنهان کند.
گرچه خط داد سخن در مصحف روی تو داد
نقطه خال ترا تفسیر نتوانست کرد
هوش مصنوعی: اگرچه کلام و سخن در کتابی که روی تو نوشته شده، به خوبی بیان شده، اما نتوانسته است که نقطه سیاه تو را تفسیر کند.
محو شد هر کس که دید آن چشم خواب آلود را
هیچ کس این خواب را تعبیر نتوانست کرد
هوش مصنوعی: هر کسی که آن چشم خواب آلود را دید، به قدری غمگین و شگفت‌زده شد که دیگر وجودش محو و ناپدید گردید. هیچ کس نتوانست این خواب را تعبیر کند.
بی سرانجامی و موزونی هم آغوش همند
سرو رخت خویش را تغییر نتوانست کرد
هوش مصنوعی: تویی که در بی‌نظمی و بی‌پایانی به سر می‌ک‌نید، هر دو در آغوش یکدیگر هستید. نمی‌توانید زیبایی و جلوه خود را تغییر دهید.
در نگیرد صحبت پیر و جوان با یکدگر
با کمان یک دم مدارا تیر نتوانست کرد
هوش مصنوعی: صحبت کردن پیر و جوان با یکدیگر همیشه آسان نیست و نمی‌توانند به راحتی در مورد یکدیگر توافق کنند. مانند تیر کمان که فقط با مدارا و صبر می‌تواند به هدف برسد، نه با فشار و اجبار.
نعمت عالم حریف اشتهای حرص نیست
چشم موری را سلیمان سیر نتوانست کرد
هوش مصنوعی: نعمت‌های دنیا هرگز نمی‌توانند عطش و اشتیاق حرص را به‌طور کامل سیراب کنند، حتی سلیمان نیز نتوانست چشم یک مورچۀ حریص را راضی کند.
حلقه در از درون خانه باشد بیخبر
مطلب دل را زبان تقریر نتوانست کرد
هوش مصنوعی: اگر در خانه حلقه در باشد، ولی کسی از داخل خبر نداشته باشد، نمی‌تواند احساسات و اسرار دلش را به زبان بیاورد.
آن شکار لاغرم کز ناتوانی خون من
رنگ آب تیغ را تغییر نتوانست کرد
هوش مصنوعی: شکار لاغری که دارم از ضعف و ناتوانی‌ام، نتوانسته است رنگ آب تیغ را عوض کند.
با بلای آسمانی پنجه کردن مشکل است
برق را منع از نیستان شیر نتوانست کرد
هوش مصنوعی: مقابله با مشکلات بزرگ و ناگهانی که از آسمان به سر می‌آید، کار آسانی نیست. مانند این است که نتوان شیر را از نیستان دور کرد، حتی اگر تلاش کنیم.
از ته دل هیچ کس صائب درین بستانسرا
خنده ای چون غنچه تصویر نتوانست کرد
هوش مصنوعی: هیچکس در این باغ نمی‌تواند از صمیم قلب، خنده‌ای مانند خنده غنچه‌ای به تصویر بکشد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۵۶ به خوانش پری ساتکنی عندلیب

حاشیه ها

1398/01/14 22:04
fateh

شعری زیبا و سرشار از اسلوب معادله،ممنون از برادرم که بهم نشونش داد.

1398/11/16 22:02
علی

فکر کنم داد اولی در مصرع اول بیت چهارم اضافیه