غزل شمارهٔ ۲۳۴۴
خط لب لعل ترا بی آب نتوانست کرد
نقش، کم آب از عقیق ناب نتوانست کرد
سوخت خط هر چند در افسانه پردازی نفس
فتنه چشم ترا در خواب نتوانست کرد
بیقراری می شود در گوهر افزون آب را
وصل درمان دل بیتاب نتوانست کرد
دل نیاسود از تپیدن یک نفس در سینه ام
جای خود را گرم این سیماب نتوانست کرد
پرده خوابش زبیداری فزونتر می شود
هر که ترک عالم اسباب نتوانست کرد
زیر گردون عمر ما بگذشت در سرگشتگی
موج لنگر در دل گرداب نتوانست کرد
بر لب آب حیات از تشنگی جان می دهد
گرم رفتاری که دل را آب نتوانست کرد
چون به آب زندگی نسبت کنم می را، که او
تشنه ای را بیشتر سیراب نتوانست کرد
روی گرمی از فلک هرگز نصیب ما نشد
پشت ما را گرم این سنجاب نتوانست کرد
از اجل پروا نمی باشد دل بیدار را
چشم انجم را کسی در خواب نتوانست کرد
چاره داغ دل پروانه جانباز را
مرهم کافوری مهتاب نتواست کرد
آه ما از پستی این خاکدان در دل شکست
شمع قامت راست در محراب نتوانست کرد
تا دل دریای وحدت صائب از بیطاقتی
هیچ جا آرام چون سیلاب نتوانست کرد
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خط لب لعل ترا بی آب نتوانست کرد
نقش، کم آب از عقیق ناب نتوانست کرد
هوش مصنوعی: خط لب تو که همانند لعل است، بدون آب نمیتواند به خوبی نمایان شود؛ مثل اینکه سنگ عقیق ناب هم بدون آب نمیتواند جلوهاش را نشان دهد.
سوخت خط هر چند در افسانه پردازی نفس
فتنه چشم ترا در خواب نتوانست کرد
هوش مصنوعی: هرچند خط عشق در داستان سرایی آتشین است، ولی نگاه فریبنده تو نتوانست مرا در خواب غافل کند.
بیقراری می شود در گوهر افزون آب را
وصل درمان دل بیتاب نتوانست کرد
هوش مصنوعی: اضطراب و بیقراری به مانند جواهری در آب آشکاری میشود؛ اما اتصال آن به دل بیمناک و بیقرار موجب تسکین نخواهد شد.
دل نیاسود از تپیدن یک نفس در سینه ام
جای خود را گرم این سیماب نتوانست کرد
هوش مصنوعی: دل من هرگز آرام نگرفت و نتوانست جای این تپشهای ناگهانی را در سینهام به خود بگیرد. آن لحظات پر آشوب و ناآرامی همچنان مرا تحتفشار قرار میدهند.
پرده خوابش زبیداری فزونتر می شود
هر که ترک عالم اسباب نتوانست کرد
هوش مصنوعی: هر کس که نتواند از دنیای علل و اسباب جدا شود، بیشتر در خواب خود غرق خواهد شد و آگاهیاش کمتر میشود.
زیر گردون عمر ما بگذشت در سرگشتگی
موج لنگر در دل گرداب نتوانست کرد
هوش مصنوعی: عمر ما در زیر آسمان به سرگشتگی گذشت و در دل مشکلات نتوانستیم به آرامش برسیم، همانطور که لنگر در گرداب نمیتواند به ساحل برساند.
بر لب آب حیات از تشنگی جان می دهد
گرم رفتاری که دل را آب نتوانست کرد
هوش مصنوعی: در کنار آب حیات، از شدت تشنگی جان میسپارد، در حالی که رفتار گرم و محبتآمیز کسی نمیتواند دل را سیراب کند.
چون به آب زندگی نسبت کنم می را، که او
تشنه ای را بیشتر سیراب نتوانست کرد
هوش مصنوعی: وقتی میگویم که شراب را به آب زندگی تشبیه کنم، باید بگویم که شراب نمیتواند یک تشنه را به اندازه کافی سیراب کند.
روی گرمی از فلک هرگز نصیب ما نشد
پشت ما را گرم این سنجاب نتوانست کرد
هوش مصنوعی: ما هیچ وقت از آسمان نعمت و شادی دریافت نکردیم و حتی گرمای پشتیبانی این سنجاب هم نتوانست ما را گرم کند.
از اجل پروا نمی باشد دل بیدار را
چشم انجم را کسی در خواب نتوانست کرد
هوش مصنوعی: دل بیدار و هوشیار از مرگ نمیترسد، زیرا کسی که به ستارهها نگاه میکند نمیتواند آن را به خواب ببرد یا از پیگیری آن باز دارد.
چاره داغ دل پروانه جانباز را
مرهم کافوری مهتاب نتواست کرد
هوش مصنوعی: هیچ چیز نتوانست درد دل زخمخورده پروانه مقاوم را تسکین دهد، حتی داروی معجزهآسا و خنککنندهی مهتاب نیز از پس این کار برنیامد.
آه ما از پستی این خاکدان در دل شکست
شمع قامت راست در محراب نتوانست کرد
هوش مصنوعی: کسانی که در این دنیا زندگی میکنند، از پستی و ناچار بودن به شرایط این سرزمین به شدت ناراحت و دلشکستهاند. به طوری که هیچ چیز نمیتواند قامت راست و استوار خود را در جایگاه مقدس و با ارزش حفظ کند.
تا دل دریای وحدت صائب از بیطاقتی
هیچ جا آرام چون سیلاب نتوانست کرد
هوش مصنوعی: دل وسیع و سرشار از محبت صائب، به خاطر ناتوانی و بیتابیاش، هرگز نمیتواند در هیچ کجا مثل سیلاب آرام گیرد.

صائب