گنجور

غزل شمارهٔ ۲۳۳۹

تا به کی در خواب سنگین روزگارم بگذرد
زندگی در سنگ خارا چون شرارم بگذرد
چند اوقات گرامی همچو طفل نوسواد
در ورق گردانی لیل و نهارم بگذرد
بس که ناز کارنشناسان ملولم ساخته است
دست می مالم به هم تا وقت کارم بگذرد
چون چراغ کشته گیرم زندگانی را زسر
آتشین رخساره ای گر بر مزارم بگذرد
از شکوه خاکساری بحر با آن دستگاه
می شود باریک تا از جویبارم بگذرد
ز انتظار تیغ عمری شد که گردن می کشم
آه اگر صیاد غافل از شکارم بگذرد
در محیط من به جان خویش می لرزد خطر
کیست طوفان تا زبحر بیکنارم بگذرد؟
بار منت بر نمی تابد دل آزاده ام
غنچه گردم گر نسیم از شاخسارم بگذرد
با خیال او قناعت می کنم، من کیستم
تا وصالش در دل امیدوارم بگذرد؟
چون کشم آه از دل پر خون، که باد خوش عنان
می خورد صدکاسه خون کز لاله زارم بگذرد
با ضعیفی بر زبردستان عالم غالبم
برق می لرزد به جان کز خارزارم بگذرد
از دل پردرد و داغم زهره می بازد پلنگ
پر بریزد گر عقاب از کوهسارم بگذرد
من که چون خورشید تابان لعل سازم سنگ را
از شفق صائب به خون دل مدارم بگذرد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا به کی در خواب سنگین روزگارم بگذرد
زندگی در سنگ خارا چون شرارم بگذرد
هوش مصنوعی: تا کی باید در خواب عمیق زندگی کنم؟ زندگی من مانند سنگ سختی است که به آرامی می‌گذرد و مانند شعله‌ای کوچک درونم می‌سوزد.
چند اوقات گرامی همچو طفل نوسواد
در ورق گردانی لیل و نهارم بگذرد
هوش مصنوعی: گاهی اوقات گرانبها و ارزشمند مانند یک کودک که تازه خواندن می‌آموزد، در ورق زدن شب و روزم سپری می‌شود.
بس که ناز کارنشناسان ملولم ساخته است
دست می مالم به هم تا وقت کارم بگذرد
هوش مصنوعی: به خاطر ناز و نازک‌کاری‌های کارشناسان، بسیار خسته و کسالت‌زده شده‌ام، به همین دلیل دست‌هایم را به هم می‌مالم تا وقت بگذرد و بتوانم به کارهای خود برسم.
چون چراغ کشته گیرم زندگانی را زسر
آتشین رخساره ای گر بر مزارم بگذرد
هوش مصنوعی: وقتی به زندگی‌ام نگاه می‌کنم، مانند چراغی می‌ماند که در حال خاموش شدن است. اگر چهره‌ی زیبای کسی از کنار آرامگاهم رد شود، حس زندگی دوباره در من زنده می‌شود.
از شکوه خاکساری بحر با آن دستگاه
می شود باریک تا از جویبارم بگذرد
هوش مصنوعی: در اینجا بیان می‌شود که عظمت و زیبایی خاکساری آن‌قدر زیاد است که به خاطر آن، حتی دریای بزرگ هم باریک می‌شود تا بتواند از جویبار عبور کند.
ز انتظار تیغ عمری شد که گردن می کشم
آه اگر صیاد غافل از شکارم بگذرد
هوش مصنوعی: از مدت‌هاست که به خاطر انتظار به استقبال خطر رفته‌ام و حسرت می‌خورم اگر کسی که قصد شکار دارد، از کنار من بی‌خبر عبور کند.
در محیط من به جان خویش می لرزد خطر
کیست طوفان تا زبحر بیکنارم بگذرد؟
هوش مصنوعی: در اطراف من، خطر به شدت احساس می‌شود. چه کسی می‌تواند مانند طوفانی باشد که مرا از دریا به کناره برساند؟
بار منت بر نمی تابد دل آزاده ام
غنچه گردم گر نسیم از شاخسارم بگذرد
هوش مصنوعی: دل آزاده‌ام بار سنگین مشکلات را نمی‌تواند تحمل کند و اگر نسیم و لطافت به من برسند، همچون غنچه‌ای خواهم بود که شکوفا می‌شود.
با خیال او قناعت می کنم، من کیستم
تا وصالش در دل امیدوارم بگذرد؟
هوش مصنوعی: من با فکر و خیال او راضی هستم و نمی‌دانم که من کی هستم که انتظار داشته باشم با وصالش در دل امیدوار شوم و گذران زندگی کنم.
چون کشم آه از دل پر خون، که باد خوش عنان
می خورد صدکاسه خون کز لاله زارم بگذرد
هوش مصنوعی: زمانی که از دل پر از درد و رنج خود آهی بکشید، مانند بادی که به آرامی می‌وزد، خونی که از وجود من می‌ریزد، به اندازه صد کاسه، از میان لاله‌زارم می‌گذرد.
با ضعیفی بر زبردستان عالم غالبم
برق می لرزد به جان کز خارزارم بگذرد
هوش مصنوعی: با وجود اینکه من ضعیف هستم، بر افراد قدرتمند دنیا غلبه دارم. روح من به شدت می‌لرزد چون از میانخاری که بر من می‌گذرد، عبور می‌کنم.
از دل پردرد و داغم زهره می بازد پلنگ
پر بریزد گر عقاب از کوهسارم بگذرد
هوش مصنوعی: از دل پر درد و احساس عمیق من، این دل شجاع می‌طلبد که مانند پلنگ، دلیری و قدرت را به نمایش بگذارد، حتی اگر عقابی از بلندای کوه‌ها بر من بگذرد.
من که چون خورشید تابان لعل سازم سنگ را
از شفق صائب به خون دل مدارم بگذرد
هوش مصنوعی: من مانند خورشید درخشان هستم که می‌توانم سنگ را به جواهری گرانبها تبدیل کنم و در این راه از دل خود، با خون عشقم، هزینه می‌پردازم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۵۵ به خوانش پری ساتکنی عندلیب