گنجور

غزل شمارهٔ ۲۳۳۳

چشم خونبارم گرو ز ابر بهاری می برد
نبض من از برق دست از بیقراری می برد
در دل آزاده ام گرد تعلق فرش نیست
سیل از ویرانه من شرمساری می برد
شبنم از فیض سحر خیزی عزیز گلشن است
گل به دامن خنده از شب زنده داری می برد
هر که حرف راست بر تیغ زبانش بگذرد
از میان چون صبح صادق زخم کاری می برد
گر سر صائب چو مهر از چرخ چارم بگذرد
حسرت روی زمین بر خاکساری می برد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چشم خونبارم گرو ز ابر بهاری می برد
نبض من از برق دست از بیقراری می برد
هوش مصنوعی: چشم‌های من که پر از اشک است، تحت تأثیر بارش باران بهاری قرار گرفته و احساسات من به شکل عجیبی تحت تأثیر قرار گرفته‌اند. انگار که نوسانات قلبی‌ام به خاطر آن زیبایی و شور و هیجان، آرامش را از من گرفته است.
در دل آزاده ام گرد تعلق فرش نیست
سیل از ویرانه من شرمساری می برد
هوش مصنوعی: در دل من که آزاد است، هیچ وابستگی‌ای وجود ندارد. سیلابی از ویرانه‌های من، سبب شرمساری می‌شود.
شبنم از فیض سحر خیزی عزیز گلشن است
گل به دامن خنده از شب زنده داری می برد
هوش مصنوعی: شبنم نتیجه برکات سحرخیزی گلشن است و گل از شادی و خنده‌ای که در شب بیداری به وجود آمده، بهره‌مند می‌شود.
هر که حرف راست بر تیغ زبانش بگذرد
از میان چون صبح صادق زخم کاری می برد
هوش مصنوعی: هر کسی که حقیقت را با صراحت بیان کند، مانند صبح روشن و دلنشین، ممکن است دچار زخم‌های عمیق و دردناکی شود.
گر سر صائب چو مهر از چرخ چارم بگذرد
حسرت روی زمین بر خاکساری می برد
هوش مصنوعی: اگر سر صائب مانند خورشید از مدار چهارم عبور کند، حسرتی از زیبایی زمین بر خاکی بودنش به همراه خواهد داشت.