غزل شمارهٔ ۲۳۰۹
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۲۳۰۹ به خوانش فاطمه زندی
حاشیه ها
بسم الله الرحمن الرحیم
بیت اول: وقت است بگذریم چو موج از شراب تلخ/بیرون کشیم گوهر خود را ز آب تلخ
آب تلخ کنایه است از مطلق شراب و شراب تند و تیز.
صائب میفرماید:
زهر است بیتبسم شیرین شراب تلخ/بخت شور چند توان خورد آب تلخ؟
یا:
گرفت در عوض آب تلخ، گوهر ناب/چه منت است به ابر بهار دریا را؟
تمام این غزل در موعظه و پند است. پند آنهنگام که در سبک هندی بیان میشود، مقبولتر است تا اینکه در عراقی و خراسانی بیان شود. مثلا در عراقی پند و اندرز اینگونه است که سعدی میفرماید:
پادشاهی پسر به مکتب داد/لوح سیمینش در کنار نهاد
بر سر لوح او نبشته به زر/جور استاد به ز مهر پدر
این خشک است. انسان در مقابل اینگونه پندها گارد میگیرد و وقتی بزرگ شد افسوس میخورد و تازه میفهمد که استاد چه نیتی داشته و میداند که باید به حرف استاد گوش فرا میداده. اما در طرز تازه اینگونه نیست. لطافت بیان همراه با معنی بیگانه طبع و جان آدمی را هموار میکند تا آب تربیت حتی بر زمینهای بلند نیز برسد.
بیدل میفرماید:
سر به صد کسوت فرو بردیم و عریانی به جاست/وضع رسوایی که ما داریم گویا سوزن است
یا:
این موجها که گردن دعوی کشیدهاند/بحر حقیقتاند اگر سر فرو کنند
این پند قابل قبول است. انسان در برابر آن گارد نمیگیرد و قبول میکند. صائب در این بیت میگوید که بیایید از شراب بگذریم. موج شراب از روی شراب میگذرد. میگوید بیایید مانند موجی که از روی شراب در حال گذر است ما هم از شراب بگذریم و گوهر (جان) خود را از این آب تلخ که همان شراب باشد نجات دهیم و بیرون بکشیم. میدانیم که آب دریا تلخ و شور است. از طرفی گوهر نیز در همین آب تلخ قرار دارد. از طرفی موج و گوهر در بیت تناسب دارند.
صائب جان را به گوهری تشبیه کرده است که باید آن را از دریای تلخ شراب بیرون کشید و نجات داد. تناسب موج با گوهر از حیث مواج بودن رنگ گوهر اعم از هر نوع سنگ قیمتی است خصوصا مروارید. در کل میفرماید که دیگر وقت توبه از شراب فرا رسیده است.
بیت دوم: کوثر چو سرو جا دهدش در کنار خود/هر کس گذشته است در این نشئه ز آب تلخ
میفرماید کسانی که در دنیا از شراب توبه کرده باشند و یا اصالتا به سمت آن نرفته باشند، در بهشت در زمرهٔ آزادگان (سرو نماد آزادگی و عدم تعلق است) خواهند بود. نشئه در مصراع دوم مجازا کنایه است از دنیا. به دنیا و عقبی در ادبیات و یا در احادیث نشئتین میگویند. نشئه در کل بهمعنی آفرینش است و نو پیدا شدن و آفریدن که در بیت مورد نظر مجازا دنیا گرفته شده.
صائب میفرماید:
به کار هر که در این نشئه سایه اندازی/در آفتاب قیامت به کار میآید
یا:
میکنی گوشهنشینان جهان را بدنام/اثر از نام در این نشئه چو عنقا مگذار
البته نشئه بهمعنی مستی و کیفیت حاصل از شراب و دیگر مسکرات هم به کار میرود. خمار در مقابل آن است. کیفیت حاصل از دود و افیون را نیز نشئه گویند که با غلط بیانی و شفاهی «نئشه» رایج شده است.
صائب:
خبر ز نشئهٔ می نیست تنپرستان را/چو خم همین شکمی پر شراب میسازند
بیت سوم: اینجا به آب توبه ز لب زنگ می بشوی/در حشر مشنو از لب رضوان جواب تلخ
زنگ به معنی اثر است. در کل اثری که از شیء اصلی جدا باشد و عارض شده باشد را زنگ میگویند؛ مانند چرکی که بر روی آهن و فلزات دیگر مینشیند. مایل به سبزی شدن آب را هم زنگ پیدا کردن آب گویند. زنگ با کلمات دیگری نیز در دیوان جنابش جفت شده است:
زنگ افسوسی به دست خواجه هنگام رحیل/از شمار درهم و دینار میماند به جا
یا:
زنگ ندامتی است که روزم سیاه از اوست/در دست من ز نقرهٔ کاملعیار عمر
و:
گردون نظر به بیبصران بیشتر کند/زنگی هلاک آینهٔ زنگبسته است
رضوان نیز نام دربان بهشت است، چنانکه نام دربان دوزخ مالک است.
صائب فرماید:
دربانی بهشت به رضوان حلال باد/آیینهداری رخ جانانم آرزوست
یا:
به بهشتی نتوان رفت که رضوانی هست/ننهم پای در آن خانه که دربانی هست
در کل صائب میفرماید که در دنیا از شراب توبه کن و اثر شراب را با توبه از لب خود پاک کن تا روز حشر جواب سربالا و تلخ از دربان بهشت نشنوی.
بیت چهارم: شکر به زهر و نوش به نشتر که داده است؟ /از دل مبر حلاوت ایمان به آب تلخ
صائب حکیمانه میپرسد که چه کسی شکر را با زهر و دارو و درمان را با نیشتر تعویض کرده است؟ سؤال سؤالی است انکاری نه استفهامی. بعد میفرماید که حال که کسی چنین عملی انجام نمیدهد تو نیز شیرینی ایمان (شکر و نوش) را با آب تلخ یا همان شراب (زهر و نیشتر) معاوضه مکن، چرا که این کار اصالتا عقلانی نیست.
نشتر تیغی است که با آن فصد میکنند و خون مرده و سیاه را از رگ پا یا دست بیرون میکشند؛ بدین صورت که رگ را سوراخ میکنند و صبر میکنند تا خون کثیف از رگ با فشار بیرون بزند، وقتی که رنگ خون قرمز خوشرنگ شد، با نوش یا همان داروی فصد زخم را پانسمان میکنند تا خون بند بیاید.
صائب میگوید:
دل از هجوم نشتر آزار وا شود/چون غنچهای که در بغل خار وا شود
یا:
چون نشتر الماس پر و بال ضعیفان/خون از دل بیرحمی صیاد گشاید
صائب تیزی شیشههای شکسته را هم در جایی نیشتر گرفته است:
پا به هر جا میگذاری نشتری بر خاک هست/شیشههای آسمان گویا که بر هم خورده است
بیت پنجم: نه خوردنت به وقت و نه خوابت به جای خویش /چون زنده ماندهای تو به این خورد و خواب تلخ؟
میفرماید تو نه وقت خوابت معلوم است و نه خورد و خوراکت منظم و سر موقع؛ در تعجبم که تو با این اوضاع پریشان و زندگی تلخ چگونه زنده ماندهای؟ صائب در اینجا نظم را متذکر میشود و از مخاطب میخواهد تا در زندگی خود نظم را سرلوحهٔ کارهای خود قرار بدهد. خورد و خواب تلخ کنایه از زندگی نامنظم است. صائب در اشعار خویش خورد و خواب را بارها آورده است. در بیت زیر زشتی خورد و خواب صرف و قبح عدم توجه به معنای زندگی را متذکر شده است:
گذشت عمر سبکرو به خورد و خواب تمام/به شورهزار مرا صرف گشت آب تمام
در بیت زیر نیز همین معنی است:
ز روی کاتب اعمال شرم کن، تا کی/به نامهٔ عملت حرف خورد و خواب برد؟
بیت ششم: دل را مسوز ز آتش عصیان که رم کند/در پیش سگ اگر فکنی این کباب تلخ
میفرماید که دل خود را با آتش معصیت و گناهکاری مسوزان و دل را از حیث انتفاع ساقط مکن؛ کبابی اینگونه را حتی اگر پیش سگ بیندازی نمیخورد چون از فرط سوختن تلخ شده است. کباب در طرز تازه خصوصا در طرز صائب جلوههای فراوانی دارد؛ تا جایی که حتی جنابش بهعمد آن را سوزانده است تا بتواند به مخاطب معنایی را القا نماید. و در جایی آن را گریانده است و در جایی خوشنشینانه کباب را کنار شراب نهاده تا سخنی بفرماید. چند شاهد میآوریم:
آنکه بیش از همه عشاق گرفتار خود است/به کباب دل عاشق نکند تلخ دهن
یا:
اظهار عجز پیش ستمگر ز ابلهی است/اشک کباب موجب طغیان آتش است
و:
با سینهٔ کباب ز تردامنی مترس/دامانتر به دود دل این کباب گیر
و:
بلبل نیام که آتش گل سازدم کباب/پروانهام شراب و کباب من آتش است
بیت هفتم: صائب بریز اشک که در آفتاب حشر/خواهد گرفت دست تو را این گلاب تلخ
گلاب تلخ است. اشک نیز تلخ و شور است. صائب اشک را به گلاب تشبیه کرده است. میفرماید که در دنیا از عشق و خوف خدا گریه کن چرا که این گلاب تلخ (اشک) روزی که آفتاب قیامت بتابد به داد تو خواهد رسید. شاید منظور جنابش همان خاصیت رفع تشنگی در گلاب باشد. معروف است که آفتاب قیامت چنان برخواهد آمد که همه تشنه خواهند شد و میدانیم که بوییدن و البته خوردن گلاب خالص (گلاب تلخ) تشنگی را رفع میکند. یکی از دستورات اطبا برای تحمل تشنگی در ماه مبارک بوییدن گلاب است و یا اسپری کردن گلاب خالص در محیط زندگی. گلاب در دیوان صائب بارها تکرار شده است:
ای گل که موج خندهات از سر گذشته است/آماده باش گریهٔ تلخ گلاب را
یا:
مشو زنهار ایمن از خمار بادهٔ عشرت/که دارد خندهٔ گل گریهٔ تلخ گلاب از پی
و:
ز گریه عاقبت کار گل فتاد به چشمم/ز گل گلاب کشیدم گل از گلاب گرفتم
بمنه و کرمه
جناب مجتبی خراسانی عزیز
سلام وقت بخیر بسیار لذت بردم از زحمتی که برای این غزل کشیده واقعا گل کاشتید کمتر کسی وقت خود را چنین دلسوزانه صرف اینگونه کار ها میکند .
البته باید در نظر داشت که بسیاری درکی برای برای لذت بردن از مفاهیم ادبی ندارند په برسد به اینکه وقتی برای این موضوعات بگذارند .
باتشکر موید و منصور باشید
بیت آخر وزنش جور نمیاد
به نظرم یه کلمه "روز" افتاده: در آفتاب روز حشر