گنجور

غزل شمارهٔ ۲۲۹۵

از بس مکدرست درین روزگار صبح
از دل نمی کشد نفس بی غبار صبح
رخسار نو خط تو خوش آمد به دیده اش
از شب کشید سرمه دنباله دار صبح
باشد نظر به زنده دلان، شیرخواره ای
هر چند آمده است به دنیا دو بار صبح
جان می دهد نسیم خوشش اهل درد را
دارد مگر نفس ز لب لعل یار صبح؟
از دفتر صباحت آن آفتاب روی
یک فرد باطل است درین روزگار صبح
از شرم هیچ جا نتواند سفید شد
تا دیده است چاک گریبان یار صبح
گردد در آفتاب پرستی دو تیغه باز
بیند اگر به چهره آن گلعذار صبح
مهر قبول بر ورقش آفتاب زد
تا لوح ساده کرد ز نقش و نگار صبح
خورشید بوسه بر قدم شبروان زند
سر بر زند ز دیده شب زنده دار صبح
سالک میان خوف و رجا سیر می کند
مانده است در کشاکش لیل و نهار صبح
بتوان به قصر شیرین از جوی شیر رفت
باشد دلیل گمشدگان را به یار صبح
زان کمترست عمر که گیرند ازو حساب
بیهوده می کند نفس خود شمار صبح
تخم زمین پاک، یکی می شود هزار
از ابر دیده قطره چندی ببار صبح
گلدسته بهشت برین، روی تازه است
برگ شکوفه ای است ازین شاخسار صبح
هر شام، دور جام شکرخند از کسی است
هر روز سر برآورد از یک کنار صبح
از خط صفای عارض او شد یکی هزار
در موسم بهار بود بی غبار صبح
زنگار غم به باده روشن چه می کند؟
از خنده ای برآورد از شب دمار صبح
تر می کند به خون شفق نان آفتاب
از راستی چه می کشد از روزگار صبح
هر کس شبی به کوی خرابات زنده داشت
دید از بیاض گردن مینا هزار صبح
هر کار را حواله به وقتی نموده اند
شام است وقت ساغر و وقت شکار صبح
تا این غزل ز خامه صائب علم کشید
شد شیر مست خنده بی اختیار صبح

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از بس مکدرست درین روزگار صبح
از دل نمی کشد نفس بی غبار صبح
هوش مصنوعی: در این روزگار که همه چیز مملو از غم و ناراحتی است، صبح دیگر از دل انسان طراوت و شادابی نمی‌آورد.
رخسار نو خط تو خوش آمد به دیده اش
از شب کشید سرمه دنباله دار صبح
هوش مصنوعی: صورت تازه‌ات با خط زیبایت، چنان خوشایند است که چشم‌هایم به شوق، شب را به دنبال صبح کشید.
باشد نظر به زنده دلان، شیرخواره ای
هر چند آمده است به دنیا دو بار صبح
هوش مصنوعی: در زندگی، اگرچه انسان‌های جوان و بی‌تجربه‌ای وجود دارند که تازه به دنیا آمده‌اند، اما همیشه نگاه و توجه به دل‌های زنده و پرشور اهمیت دارد. این نگاه باعث می‌شود که حتی در شرایط دشوار، امید و زندگی دوباره‌ای به وجود بیاید.
جان می دهد نسیم خوشش اهل درد را
دارد مگر نفس ز لب لعل یار صبح؟
هوش مصنوعی: نسیم خوشی که می‌وزد، برای اهل درد و عشق گویی جان می‌دهد، مگر اینکه نفس‌ کشیدن از لب‌های زیبای محبوب در صبح، چیز دیگری را به ارمغان بیاورد؟
از دفتر صباحت آن آفتاب روی
یک فرد باطل است درین روزگار صبح
هوش مصنوعی: در این دنیای امروز، زیبایی و روشنی باطل شده و به یک فرد بی‌مایه تبدیل گشته است.
از شرم هیچ جا نتواند سفید شد
تا دیده است چاک گریبان یار صبح
هوش مصنوعی: از خجالت، هیچ جا نمی‌تواند به سفیدی برسد، تا وقتی که چاک گریبان دوست صبح را دیده باشد.
گردد در آفتاب پرستی دو تیغه باز
بیند اگر به چهره آن گلعذار صبح
هوش مصنوعی: اگر به چهره‌ گل‌ مانند صبح نگاه کند، در آفتاب پرستی دو تیغه را باز می‌بیند.
مهر قبول بر ورقش آفتاب زد
تا لوح ساده کرد ز نقش و نگار صبح
هوش مصنوعی: خورشید، بر ورق آن مهر تأیید زد و باعث شد تا صفحه‌ای که خالی و ساده بود، زیبایی‌ها و نقش و نگار صبحگاهی را به خود بگیرد.
خورشید بوسه بر قدم شبروان زند
سر بر زند ز دیده شب زنده دار صبح
هوش مصنوعی: خورشید به شب‌روانی که در راه‌اند، احترام می‌گذارد و از نور خود بر چشمان کسانی که شب بیدارند، می‌تابد.
سالک میان خوف و رجا سیر می کند
مانده است در کشاکش لیل و نهار صبح
هوش مصنوعی: مسافر در مسیر خود بین ترس و امید حرکت می‌کند و همچنان درگیر تلاش و کوشش در روز و شب است.
بتوان به قصر شیرین از جوی شیر رفت
باشد دلیل گمشدگان را به یار صبح
هوش مصنوعی: می‌توان از جوی شیر به قصر شیرین رفت، زیرا این مسیر نشانی برای گمشدگان است که به سوی محبوب خود در صبح راهنمایی می‌کند.
زان کمترست عمر که گیرند ازو حساب
بیهوده می کند نفس خود شمار صبح
هوش مصنوعی: عمر انسان آنقدر کم است که نباید به حساب و کتاب بیهوده و بی‌فایده‌ مشغول شود؛ نفس انسان باید شمارش روزهایش را نگاه دارد و به زندگی اهمیت بیشتری بدهد.
تخم زمین پاک، یکی می شود هزار
از ابر دیده قطره چندی ببار صبح
هوش مصنوعی: باران صبحگاهی، قطره‌های اندکی از ابرها را به زمین هدیه می‌دهد و زمین پاک، با این باران، به شکلی قابل توجه رشد می‌کند و می‌تواند ثمرات بسیار زیادی به ارمغان بیاورد.
گلدسته بهشت برین، روی تازه است
برگ شکوفه ای است ازین شاخسار صبح
هوش مصنوعی: گلدسته‌ای در بهشت که به تازگی شکوفه‌ای از شاخه‌های صبح روییده، زیبایی و تازگی را به تصویر می‌کشد.
هر شام، دور جام شکرخند از کسی است
هر روز سر برآورد از یک کنار صبح
هوش مصنوعی: هر شب، دور یک جام شیرین و شکرین به سراغ کسی می‌روم و هر روز از یک سو، روز جدیدی آغاز می‌شود.
از خط صفای عارض او شد یکی هزار
در موسم بهار بود بی غبار صبح
هوش مصنوعی: در زیبایی صورت او، صفا و روشنی وجود دارد که مانند هزاران گل در بهار بدون هیچ کدری می‌درخشد.
زنگار غم به باده روشن چه می کند؟
از خنده ای برآورد از شب دمار صبح
هوش مصنوعی: غم و اندوه چه تأثیری بر باده‌ی روشن دارد؟ از یک لبخند، صبحی را به وجود می‌آورد که شب را محو می‌کند.
تر می کند به خون شفق نان آفتاب
از راستی چه می کشد از روزگار صبح
هوش مصنوعی: خورشید هنگام صبح، با نوری که از خود ساطع می‌کند، آسمان را به رنگ سرخ درآورده و این رنگ به مانند خونی است که در آسمان جاری شده. در این میان، راستی و حقیقت چه دردها و رنج‌هایی را در گذر زمان متحمل می‌شود.
هر کس شبی به کوی خرابات زنده داشت
دید از بیاض گردن مینا هزار صبح
هوش مصنوعی: هر کسی که شبی به محلهای شاد و سرزنده رفت، مشاهده کرد که چقدر زیبایی و روشنی در چهرهٔ مینا وجود دارد، که می‌تواند هزاران صبح را به یاد آورد.
هر کار را حواله به وقتی نموده اند
شام است وقت ساغر و وقت شکار صبح
هوش مصنوعی: هر کاری زمان خاص خود را دارد. در شب، وقت نوشیدن شراب و در صبح، زمان شکار است.
تا این غزل ز خامه صائب علم کشید
شد شیر مست خنده بی اختیار صبح
هوش مصنوعی: این غزل از قلم صائب با شکوه و زیبایی خاصی بیان شده است. در این شعر، بزم خوشحالی و شادی صبحگاهان با حس سرخوشی به تصویر کشیده شده و انسان را به خنده و لبخند بی‌اختیار وادار می‌کند.