غزل شمارهٔ ۲۲۹۴
آفاق را کند به نفش مشکبار صبح
باشد بهار عنبر شبهای تار صبح
دم را کنند صاف ضمیران شمرده خرج
از سینه می کشد نفسی را دوباره صبح
تا چشمش از ستاره فشانی نشد سفید
از وصل آفتاب نشد کامکار صبح
دست از طلب مدار درین ره، که می کشد
خورشید را ز صدق طلب در کنار صبح
زینسان که شد زمانه تهی از فروغ صدق
مشکل شود سفید درین روزگار صبح
در نور صدق محو نشود ظلمت دروغ
شب را کند به نیم نفس تارومار صبح
شب پرده پوش و روز سفیدست پرده در
باشد ازان به چشم سیه کار، بار صبح
ما را شبی است از دل فرعون تیره تر
بیهوده می برد ید بیضا به کار صبح
تاریکی لحد نشود از چراغ کم
با خاطر گرفته نیاید به کار صبح
عمرش تمام شد به نفس راست کردنی
هر چند بست پا ز شفق در نگار صبح
پیوند تیرگی به شب من زیاده شد
چندان که برد تیغ دو دم را به کار صبح
از چشم شور، خون شفق شد، به خاک ریخت
شیری که داشت در قدح زرنگار صبح
صائب زمین پاک کند دانه را گهر
از ابر دیده، قطره چندی ببار صبح
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آفاق را کند به نفش مشکبار صبح
باشد بهار عنبر شبهای تار صبح
هوش مصنوعی: به دلیل وجود عطر دلانگیز صبح، آسمانها و فضاها زیباتر و دلنوازتر میشوند و بهاری شگفتانگیز را به ارمغان میآورند که شبهای تار را روشن و دلپذیر میکند.
دم را کنند صاف ضمیران شمرده خرج
از سینه می کشد نفسی را دوباره صبح
هوش مصنوعی: در اینجا به اهمیت پاک کردن ذهن و آرامش درونی اشاره شده است. انسان باید احساسات و افکار منفی را کنار بگذارد تا بتواند نفس تازهای بکشد و روز جدیدی را با امید و انرژی مثبت آغاز کند.
تا چشمش از ستاره فشانی نشد سفید
از وصل آفتاب نشد کامکار صبح
هوش مصنوعی: چشم او وقتی که مانند ستارهها درخشان نشد، سفید و روشن از پیوند با آفتاب نگردید و صبح به خوبی نیامد.
دست از طلب مدار درین ره، که می کشد
خورشید را ز صدق طلب در کنار صبح
هوش مصنوعی: در این مسیر تلاش را کنار بگذار، زیرا خورشید به خاطر صداقت جستجو، در کنار صبح در حرکت است.
زینسان که شد زمانه تهی از فروغ صدق
مشکل شود سفید درین روزگار صبح
هوش مصنوعی: در این روزگار که زمانه از نور صداقت خالی شده است، تشخیص حقیقت و راست از دروغ دشوار شده است.
در نور صدق محو نشود ظلمت دروغ
شب را کند به نیم نفس تارومار صبح
هوش مصنوعی: در نور راستگویی، تاریکی دروغ نمیتواند دوام بیاورد و در یک لحظه، روشنی صبح میتواند تمام ظلمت شب را ناپدید کند.
شب پرده پوش و روز سفیدست پرده در
باشد ازان به چشم سیه کار، بار صبح
هوش مصنوعی: شب مانند پردهای است که همه چیز را میپوشاند و روز مانند پارچهای سفید است که همه چیز را روشن میکند. اما برای کسی که نگاهش تیره است، حتی در صبح نیز شاهد زیباییها نخواهد بود.
ما را شبی است از دل فرعون تیره تر
بیهوده می برد ید بیضا به کار صبح
هوش مصنوعی: ما شبهایی داریم که تاریکتر از دل فرعون است و این شبها به طور بیهوده ما را از کار و تلاش صبحگاهی دور میکند.
تاریکی لحد نشود از چراغ کم
با خاطر گرفته نیاید به کار صبح
هوش مصنوعی: هرگز اجازه ندهید که کمبود نور و امید شما را در تاریکی ناامیدی غرق کند، زیرا با اندیشههای غمانگیز، صبح و روشنایی به دست نمیآید.
عمرش تمام شد به نفس راست کردنی
هر چند بست پا ز شفق در نگار صبح
هوش مصنوعی: زندگیاش به پایان رسید در حالی که هنوز میتوانست به درستی نفس بکشد، هر چند که در مواجهه با شفق، قدم از قدم برنداشت تا صبح را ببیند.
پیوند تیرگی به شب من زیاده شد
چندان که برد تیغ دو دم را به کار صبح
هوش مصنوعی: پیوند شب و تیرگی در زندگی من آنقدر زیاد شده که ناچار شدم از تیغ دو لبه برای کارهای صبحگاهم استفاده کنم.
از چشم شور، خون شفق شد، به خاک ریخت
شیری که داشت در قدح زرنگار صبح
هوش مصنوعی: به دلیل چشم زخم، خون رنگین غروب به زمین ریخت و شیری که در کاسه زرین صبح بود، پخش شد.
صائب زمین پاک کند دانه را گهر
از ابر دیده، قطره چندی ببار صبح
هوش مصنوعی: صائب، زمین را از دانههای ارزشمند پر میکند. مثل اینکه ابرهای چشمان او باران میکنند و صبحگاهی چند قطره میبارند.

صائب