غزل شمارهٔ ۲۲۸۷
خاک از خواب عدم جست ز بیداری صبح
چرخ یک تنگ شکر شد ز شکرباری صبح
دل ازان زلف و بناگوش چه گلها که نچید
بی اثر نیست فغان های شب و زاری صبح
نیست امید سحر عاشق دلسوخته را
شب این طایفه باشد خط بیزاری صبح
پیشتر زن که شود آتش خورشید بلند
بر فروز آتش آهی به طلبکاری صبح
صورت حشر که در پرده غیب است نهان
می توان دید در آیینه بیداری صبح
همچو خورشید دل زنده اگر می خواهی
صائب از دست مده دامن بیداری صبح
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خاک از خواب عدم جست ز بیداری صبح
چرخ یک تنگ شکر شد ز شکرباری صبح
هوش مصنوعی: خاک که در خواب عدم بود، با بیداری صبح آسمان، به مانند یک ظرف پر از شکر تبدیل شد. این تحولی شگفتانگیز ناشی از لطافت و زیبایی صبح است.
دل ازان زلف و بناگوش چه گلها که نچید
بی اثر نیست فغان های شب و زاری صبح
هوش مصنوعی: دل به زلف و گوشهای زیبای او چقدر گل و شکوفه بخشیده است. نالههای شب و اشکهای صبح بیتاثیر نیستند.
نیست امید سحر عاشق دلسوخته را
شب این طایفه باشد خط بیزاری صبح
هوش مصنوعی: عاشق آشفتهدل، امیدی به صبح ندارد. این گروه از افراد نشاندهندهی دوری و جدایی است و صبح برای آنها علامت بیزاری به حساب میآید.
پیشتر زن که شود آتش خورشید بلند
بر فروز آتش آهی به طلبکاری صبح
هوش مصنوعی: قبل از اینکه زن در آتش خورشید قرار گیرد، آتش چشمی به سوی آرزوی صبح میتابد.
صورت حشر که در پرده غیب است نهان
می توان دید در آیینه بیداری صبح
هوش مصنوعی: چهرهی آن حقیقت که در عالم غیب پنهان است، میتوان در آینهی بیداری صبح مشاهده کرد.
همچو خورشید دل زنده اگر می خواهی
صائب از دست مده دامن بیداری صبح
هوش مصنوعی: اگر میخواهی دل زنده و روشن داشته باشی، مانند خورشید، پس نباید فرصتهای بیداری و شروع دوباره را از دست بدهی.

صائب