گنجور

غزل شمارهٔ ۲۲۸۶

می زند موج پریزاد، صنمخانه صبح
فیض موجی است سبکسیر ز پیمانه صبح
می شود زود چو خورشید چراغش روشن
هر که جایی نرود غیر در خانه صبح
تخم اشکی بفشان، خوشه آهی برچین
مگذر بیخبر از مزرع بی دانه صبح
در محیطی که منم کشتی دریایی او
کف خشکی است نصیب لب دیوانه صبح
دل ما میکده خون جگر بد، که زدند
از شفق پنجه خونین به در خانه صبح
نیست در سینه ما هیچ به جز داغ جنون
جام خورشید زند دور به میخانه صبح
مرو از ره به سخن سازی هر سرد نفس
که شکرخواب بود حاصل افسانه صبح
مرو از راه چو اطفال به شیرینی خواب
دیده ای آب ده از گریه مستانه صبح
دام خورشید جهانتاب شود زنارش
هر که از صدق کند خدمت بتخانه صبح
ای که از دل سیهی تلختر از شب شده ای
می توان شد شکرستان به دو پیمانه صبح
سینه صاف، دل گرم مهیا دارد
مهر خورشید بود لازم پروانه صبح
خنده رو باش درین بزم که ذرات جهان
شیر مستند تمام از می پیمانه صبح
شسته رویان به (دو) صد خون جگر رام شوند
رام هر کس نشود معنی بیگانه صبح
هست در سینه ترا گر دل روشن صائب
می توان راست گذشت از در کاشانه صبح

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

می زند موج پریزاد، صنمخانه صبح
فیض موجی است سبکسیر ز پیمانه صبح
هوش مصنوعی: موجی که از پریزاد (دختران پری‌زاد) به راه افتاده، به منزله‌ای از زیبایی و سرزندگی صبح است. این صبح، مملو از نیکی و سرور است که به آرامی و با لطافت به ما می‌رسد.
می شود زود چو خورشید چراغش روشن
هر که جایی نرود غیر در خانه صبح
هوش مصنوعی: هر کسی که آرامش و امنیت را در خانه خود پیدا کند، می‌تواند به سرعت و انرژی مانند خورشید درخشید و به زندگی‌اش رنگ و روشنی ببخشد.
تخم اشکی بفشان، خوشه آهی برچین
مگذر بیخبر از مزرع بی دانه صبح
هوش مصنوعی: تخم اشکی را بپاش، خوشه‌ای از آه را درو کن، و از مزرعه‌ای که در آن دانه‌ای نیست، بی‌خبر نگذَر.
در محیطی که منم کشتی دریایی او
کف خشکی است نصیب لب دیوانه صبح
هوش مصنوعی: در جایی که من حضور دارم، کشتی ای هست که در دریا شنا می‌کند، اما ساحل برای او قسمت مختص دیوانه‌وار صبح است.
دل ما میکده خون جگر بد، که زدند
از شفق پنجه خونین به در خانه صبح
هوش مصنوعی: دل ما پر از درد و غم است، شبیه میکده‌ای که در آن خون جگر را می‌خورد. صبح که رسیده، مانند شفق، پرچم سرخی به در خانه‌مان زده شده است.
نیست در سینه ما هیچ به جز داغ جنون
جام خورشید زند دور به میخانه صبح
هوش مصنوعی: در دل ما چیزی جز ناراحتی و دیوانگی وجود ندارد؛ مانند خورشید که به دور می‌چرخد، صبح به میخانه می‌رسد.
مرو از ره به سخن سازی هر سرد نفس
که شکرخواب بود حاصل افسانه صبح
هوش مصنوعی: اگر از مسیر اصلی منحرف شوی و فقط به صحبت کردن بپردازی، هر کسی که به خواب شکرین رفته و از حقیقت دور است، تنها به داستانی از صبحگاه خواهد رسید.
مرو از راه چو اطفال به شیرینی خواب
دیده ای آب ده از گریه مستانه صبح
هوش مصنوعی: از مسیر نرو مانند بچه‌ها که به شیرینی خواب می‌رسند. آب را در نهایت از گریه‌ی شادمان صبح بیاور.
دام خورشید جهانتاب شود زنارش
هر که از صدق کند خدمت بتخانه صبح
هوش مصنوعی: کسی که با صداقت و خلوص نیت به پرستش و خدمت به معشوق می‌پردازد، در واقع تحت نور و حمایت خورشید قرار می‌گیرد و به مقام عالی و روشنایی دست پیدا می‌کند.
ای که از دل سیهی تلختر از شب شده ای
می توان شد شکرستان به دو پیمانه صبح
هوش مصنوعی: ای کسی که قلبت از تاریکی و تلخی مانند شب شده است، می‌توانی به دو پیمانه صبح به شکری تبدیل شوی.
سینه صاف، دل گرم مهیا دارد
مهر خورشید بود لازم پروانه صبح
هوش مصنوعی: دل شفاف و دل‌گرم، مهیا برای عشق است؛ زیرا پروانه در صبح به مهر خورشید نیاز دارد.
خنده رو باش درین بزم که ذرات جهان
شیر مستند تمام از می پیمانه صبح
هوش مصنوعی: با روی خندان در این مهمانی حاضر شو، زیرا همه ذرات این جهان در حال لذت و شادی هستند و تمام وجودشان از شراب صبحگاهی سرشار است.
شسته رویان به (دو) صد خون جگر رام شوند
رام هر کس نشود معنی بیگانه صبح
هوش مصنوعی: دوست‌هایی که در سختی‌ها جانفشانی کرده‌اند، با خون دل خود شسته شده و آرامش یافته‌اند، اما کسی که نمی‌داند چه‌طور از طریق محبت و دوستی به آرامش دست یابد، نمی‌تواند درک کند که صبح، نماد تازه‌ شروع‌ها و امیدهای نو است.
هست در سینه ترا گر دل روشن صائب
می توان راست گذشت از در کاشانه صبح
هوش مصنوعی: اگر دل روشنی داری، می‌توانی از در خانه صبح به راحتی عبور کنی؛ در دل تو امید و روشنایی وجود دارد.