گنجور

غزل شمارهٔ ۲۲۸۴

گر نه از فتنه ایام خبر دارد صبح
از چه بر دوش ز خورشید سپر دارد صبح؟
حزم چون هست، چه حاجت به سلاح دگرست؟
زره از دیده بیدار به بر دارد صبح
مغز بی پرده اش آشفته تر از دستارست
از کدامین قدح این نشأه به سر دارد صبح؟
چون گل از جای خود آغوش گشا می خیزد
قد موزون که در مد نظر دارد صبح؟
گرچه خاکستر شب صیقل زنگار دل است
در صفاکاری دل، دست دگر دارد صبح
سینه صافان و سرانجام شکایت، هیهات
باورم نیست که آهی به جگر دارد صبح
نیست در پرده چشمش ز سیاهی اثری
می توان یافت عزیزی به سفر دارد صبح
برد از مغز زمین خشکی سودا بیرون
جوی شیری است که در پرده شکر دارد صبح
دل سنگ آب کند ناله مرغان چمن
پنبه در گوش ازین راهگذر دارد صبح
در قدح خون شفق دارد و گل می خندد
مشرب مردم پاکیزه گهر دارد صبح
چون عرق کوکبش از طرف جبین می ریزد
تا بناگوش که در مد نظر دارد صبح؟
روزگاری است که در خون شفق می غلطد
از که این زخم نمایان به جگر دارد صبح؟
با صباحت نتوان کرد ملاحت را جمع
این نمک را ز نمکدان دگر دارد صبح
هر سحر می جهد از پرتو خورشید ز خواب
از شب تیره عاشق چه خبر دارد صبح؟
تا برد این غزل تازه صائب به بیاض
همچو خورشید به کف خامه زر دارد صبح

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر نه از فتنه ایام خبر دارد صبح
از چه بر دوش ز خورشید سپر دارد صبح؟
هوش مصنوعی: اگر صبح از آشفتگی‌های روزگار بی‌خبر باشد، پس چرا صبح بر دوش خود از خورشید سپر نگه‌ داشته است؟
حزم چون هست، چه حاجت به سلاح دگرست؟
زره از دیده بیدار به بر دارد صبح
هوش مصنوعی: وقتی که دقت و هوشیاری وجود داشته باشد، نیازی به ابزار و سلاح‌های دیگر نیست. صبح با نگاه بیدار و آگاهش، زره‌ای بر تن می‌کند.
مغز بی پرده اش آشفته تر از دستارست
از کدامین قدح این نشأه به سر دارد صبح؟
هوش مصنوعی: مغز او که بی‌پرده است، به هم ریخته‌تر از عماری است. حالا از کدامین جام این حالت شگفت‌انگیز صبح را به دست آورده؟
چون گل از جای خود آغوش گشا می خیزد
قد موزون که در مد نظر دارد صبح؟
هوش مصنوعی: مثل گل که به آرامی باز می‌شود و از جا برخاسته، قد و قامتش را به طرز موزونی و با نگاهی به سمت صبح و روشنایی بلند می‌کند؟
گرچه خاکستر شب صیقل زنگار دل است
در صفاکاری دل، دست دگر دارد صبح
هوش مصنوعی: اگرچه خاکستر شب نشانه غم و اندوه دل است، اما در کارهای دل، صبح سرشار از امید و انرژی تازه ای دارد.
سینه صافان و سرانجام شکایت، هیهات
باورم نیست که آهی به جگر دارد صبح
هوش مصنوعی: سینه صافان، کسانی هستند که به راحتی خود را به دیگران نزدیک می‌کنند و در آخر، درد و شکایت خود را بروز می‌دهند. اما من نمی‌توانم باور کنم که در دل صبح، که بازگشت امید و نور است، کسی آهی در سینه داشته باشد.
نیست در پرده چشمش ز سیاهی اثری
می توان یافت عزیزی به سفر دارد صبح
هوش مصنوعی: در چشم او هیچ نشانه‌ای از غم و تاریکی دیده نمی‌شود، او عزیزش را به سفر فرستاده است و حالا صبح شده است.
برد از مغز زمین خشکی سودا بیرون
جوی شیری است که در پرده شکر دارد صبح
هوش مصنوعی: از زمین خشکی و افکار آشفته بیرون آید، جوی شیرینی جاری است که در سایه خود شکر صبحگاهی را دارد.
دل سنگ آب کند ناله مرغان چمن
پنبه در گوش ازین راهگذر دارد صبح
هوش مصنوعی: دل سنگ نیز با صدای ناله پرندگان چمن نرم می‌شود، چون صدای آنها همچون پنبه در گوش است و صبح را به گوش دل می‌سپارد.
در قدح خون شفق دارد و گل می خندد
مشرب مردم پاکیزه گهر دارد صبح
هوش مصنوعی: در لیوانی که رنگ خون غروب را دارد، گل‌ها شاداب و خندانند. مردم پاکدل و نیکوکار، صبحی پر از هدیه و صفا را به همراه دارند.
چون عرق کوکبش از طرف جبین می ریزد
تا بناگوش که در مد نظر دارد صبح؟
هوش مصنوعی: وقتی عرق زیبایی او از پیشانی‌اش بر صورتش می‌ریزد، آیا تا زیر گوشش دیده می‌شود که صبح چه زیبایی‌ای دارد؟
روزگاری است که در خون شفق می غلطد
از که این زخم نمایان به جگر دارد صبح؟
هوش مصنوعی: در این زمان، صبحی که در حال طلوع است، غم و درد عمیقی دارد و به نوعی خونین به نظر می‌رسد. این حالت نشان‌دهنده زخم‌های عمیق و آسیب‌هایی است که بر دل و روح این روزگار سایه افکنده است.
با صباحت نتوان کرد ملاحت را جمع
این نمک را ز نمکدان دگر دارد صبح
هوش مصنوعی: زیبایی تو را نمی‌توان با هیچ چیزی جمع کرد؛ این شوری که تو داری، از نمک‌دان دیگری می‌آید.
هر سحر می جهد از پرتو خورشید ز خواب
از شب تیره عاشق چه خبر دارد صبح؟
هوش مصنوعی: هر صبح، نور خورشید از خواب شب تار بیرون می‌آید و به زندگی ادامه می‌دهد. در این میان، عاشق خبر از این تحولات ندارد و غافل است.
تا برد این غزل تازه صائب به بیاض
همچو خورشید به کف خامه زر دارد صبح
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و تازگی یک غزل می‌پردازد. غزل مانند یک صفحه سفید است که تازگی و روشنایی خاصی دارد، شبیه به نور خورشید. همچنین، بیان می‌کند که شاعر با قلم طلایی خود، صبح را به تصویر می‌کشد. این تصویرسازی نشان‌دهنده توانایی شاعری در خلق زیبایی و روشنی است.