گنجور

غزل شمارهٔ ۲۲۸۱

چاک خواهد سربرآورد از گریبانم چو صبح
رفته رفته می کند گل داغ پنهانم چو صبح
سینه ام از خاکمال گرد کین بی نور نیست
در صفا سر حلقه نیکان و پاکانم چو صبح
بی تکلف باز کن بند نقاب سینه را
عاشق صادق کن از لطف نمایانم چو صبح
من که نور صدق می تابد ز گفتارم، چرا
شمع کافوری نسوزد در شبستانم چو صبح؟
عیسی از خط شعاعی رشته تابی گو مکن
جنگ دارد با رفو چاک گریبانم چو صبح
صائب از روزی که آن خورشید رو را دیده ام
خوشه خوشه اشک می ریزد به دامانم چو صبح

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چاک خواهد سربرآورد از گریبانم چو صبح
رفته رفته می کند گل داغ پنهانم چو صبح
هوش مصنوعی: در دل من ناگفته‌هایی وجود دارد که به زودی به سطح خواهند آمد، مانند این‌که وقتی صبح از راه می‌رسد، غم‌های پنهان من نیز کم‌کم نمایان خواهند شد.
سینه ام از خاکمال گرد کین بی نور نیست
در صفا سر حلقه نیکان و پاکانم چو صبح
هوش مصنوعی: سینه من از غم و کینه پر شده و به خاطر نبود نور، در صفای دل، خوشحال نیستم. من در کنار نیکان و پاکان قرار دارم، مانند صبح که نوید روشنایی و روز جدید را می‌دهد.
بی تکلف باز کن بند نقاب سینه را
عاشق صادق کن از لطف نمایانم چو صبح
هوش مصنوعی: بی‌هیچ تردیدی، پرده از راز دل خود بردار و عشق واقعی‌ام را به نمایش بگذار تا مانند صبح درخشان و روشن باشم.
من که نور صدق می تابد ز گفتارم، چرا
شمع کافوری نسوزد در شبستانم چو صبح؟
هوش مصنوعی: من که از حقیقت و صداقت سخن می‌گویم، چرا شمعی که از کافور ساخته شده، در فضای تاریک شبانه‌ام نسوزد و از بین نرود، مثل وقتی که صبح می‌رسد؟
عیسی از خط شعاعی رشته تابی گو مکن
جنگ دارد با رفو چاک گریبانم چو صبح
هوش مصنوعی: عیسی از من دور است و خط تابی وجود دارد که نمی‌توانم با آن بی‌دردسر زندگی کنم. در عین حال، دل‌تنگی و زخم‌دلی از چاک گریبانم دارم که مانند صبح زود به من فشار می‌آورد و مرا از آرامش دور می‌کند.
صائب از روزی که آن خورشید رو را دیده ام
خوشه خوشه اشک می ریزد به دامانم چو صبح
هوش مصنوعی: از زمانی که آن چهره نورانی را دیده‌ام، مدام اشک شوق بر دامنم می‌ریزد، مانند صبح که به آرامی روشن می‌شود.