گنجور

غزل شمارهٔ ۲۲۸۰

قرص خورشیدست اول لقمه مهمان صبح
چون توانم داد شرح نعمت الوان صبح؟
می توان اسباب مجلس را قیاس از شمع کرد
آفتاب گرمرو شمعی است از ایوان صبح
صیقل روح است فیض صحبت اشراقیان
سینه خود را مصفا ساز از یونان صبح
می شود در شش جهت حکمش روان چون آفتاب
هر که را بر سر گذارد تاج زر سلطان صبح
خضر ازین سرچشمه عمر جاودانی یافته است
ساغری بستان ز دست چشمه حیوان صبح
می شود سرپنجه خورشید تابان پنجه اش
هر که آویزد ز روی صدق در دامان صبح
مد احسانی که نامش بر زبانها مانده است
می کشد کلک قضا هر روز در دیوان صبح
عقده های مشکل خود را یکایک عرض کن
تا نگردیده است خونین از شفق دندان صبح
دیده بیدار خود را حلقه فتراک کن
تا مگر صیدی توانی برد از میدان صبح
قوت بازوی توفیقی ز حق دریوزه کن
خوش برآر این گوی زر را از خم چوگان صبح
در لحد با خود مبر زنهار این مار سیاه
نامه خود را بشو در بحر بی پایان صبح
صحبت روشن ضمیران کیمیای دولت است
سرمکش تا می توانی از خط فرمان صبح
هیچ کافر را الهی کودک بدخو مباد!
خون شد از بدخویی من شیر در پستان صبح
زحمت روزی نباشد بر دل روشندلان
پخته می آید برون از خوان قسمت نان صبح
چون شدی محروم صائب از گل شب بوی فیض
برگ عیشی در گریبان ریز از بستان صبح

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قرص خورشیدست اول لقمه مهمان صبح
چون توانم داد شرح نعمت الوان صبح؟
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیبایی‌های صبح و اشعه‌های خورشید می‌پردازد که به عنوان یک نعمت و هدیه در حال میهمانی به ما هدیه می‌شود. شاعر از این نعمت‌های رنگارنگ صبح سخن می‌گوید و تلاش دارد تا این زیبایی‌ها را به تصویر بکشد. به نوعی، او در اینجا به ستایش صبح و آنچه که از دل خورشید به انسان ارائه می‌شود، می‌پردازد.
می توان اسباب مجلس را قیاس از شمع کرد
آفتاب گرمرو شمعی است از ایوان صبح
هوش مصنوعی: می‌توان وسایل و زیبایی‌های یک مجلس را با شمع مقایسه کرد، زیرا خورشید در صبح مثل شمعی در ایوان می‌افروزد و گرما و روشنی خاص خود را به فضا می‌بخشد.
صیقل روح است فیض صحبت اشراقیان
سینه خود را مصفا ساز از یونان صبح
هوش مصنوعی: دوستی با انسان‌های روشن‌فکر و اهل دانش، روح آدمی را جلا می‌دهد و دل را از نور معرفت پر می‌کند، مانند صبحی که از یونان می‌تابد و زندگی را تازه و زنده می‌سازد.
می شود در شش جهت حکمش روان چون آفتاب
هر که را بر سر گذارد تاج زر سلطان صبح
هوش مصنوعی: حکم و فرمان او مانند تابش آفتاب در شش سمت پخش می‌شود و هر کسی که به او احترام بگذارد و به او متوکل شود، مانند تاج زرینی بر سرش خواهد بود و از برکت او بهره‌مند خواهد شد.
خضر ازین سرچشمه عمر جاودانی یافته است
ساغری بستان ز دست چشمه حیوان صبح
هوش مصنوعی: خضر از این چشمه به زندگی جاودان دست یافته است. از این چشمه که نشانگر حیات ابدی است، جامی بگیر و از آن بهره‌مند شو.
می شود سرپنجه خورشید تابان پنجه اش
هر که آویزد ز روی صدق در دامان صبح
هوش مصنوعی: هر کس با نیت شایسته و پاک‌دلانه به خورشید معرفت و روشنایی نزدیک شود، به خوشبختی و آرامش دست خواهد یافت.
مد احسانی که نامش بر زبانها مانده است
می کشد کلک قضا هر روز در دیوان صبح
هوش مصنوعی: نیکوئی‌ای که نامش در ذهن‌ها و دل‌ها باقی مانده، هر روز با قضا و قدر، کارهای روزانه دنیا را رقم می‌زند و تأثیر می‌گذارد.
عقده های مشکل خود را یکایک عرض کن
تا نگردیده است خونین از شفق دندان صبح
هوش مصنوعی: مشکلات و دغدغه‌های خود را به آرامی و به تدریج بیان کن تا قبل از آنکه روز جدید آغاز شود و تمام چهره را خونین کند، به حل آن‌ها بپردازی.
دیده بیدار خود را حلقه فتراک کن
تا مگر صیدی توانی برد از میدان صبح
هوش مصنوعی: چشم خود را باز و آماده کن و خود را به دقت و ظرافت در صید فرصتها قرار بده تا شاید بتوانی از فرصت‌های صبحگاهی بهره‌برداری کنی و چیزی از آن به دست آوری.
قوت بازوی توفیقی ز حق دریوزه کن
خوش برآر این گوی زر را از خم چوگان صبح
هوش مصنوعی: با قوتی که از توفیق الهی داری، به درستی از درگاه او کمک بگیر و این گوی طلا را با شجاعت و نیرومندی از چوب‌دستی صبحانه بران.
در لحد با خود مبر زنهار این مار سیاه
نامه خود را بشو در بحر بی پایان صبح
هوش مصنوعی: در روز مرگ، حواست باشد که این مار سیاه (اشاره به مشکلات و گناهان) را با خود نبر. نامه اعمالت را در دریای بی‌پایان صبح (نماد روز قیامت و شروعی نو) بشوی.
صحبت روشن ضمیران کیمیای دولت است
سرمکش تا می توانی از خط فرمان صبح
هوش مصنوعی: گفتگوی افرادی که درک و بینش روشنی دارند، مانند طلای گرانبهاست. از این فرصت بهره‌مند شو و تا می‌توانی از دستورات و درس‌هایی که صبح به تو داده می‌شود، استفاده کن.
هیچ کافر را الهی کودک بدخو مباد!
خون شد از بدخویی من شیر در پستان صبح
هوش مصنوعی: هیچ انسانی که به خدا اعتقاد ندارد نباید فرزندی بدخلق و بی‌ادب داشته باشد! از بدخلقی من، خون در پستان صبح مانند شیر درآمده است.
زحمت روزی نباشد بر دل روشندلان
پخته می آید برون از خوان قسمت نان صبح
هوش مصنوعی: کسانی که دلشان روشن و آگاه است، برای کسب روزی زحمت نمی‌کشند و نان صبحشان به راحتی و بر اساس قسمت و تقدیرشان به دست می‌آید.
چون شدی محروم صائب از گل شب بوی فیض
برگ عیشی در گریبان ریز از بستان صبح
هوش مصنوعی: وقتی که صائب از بوی گل شب محروم شد، خوشی روز را در دامن خود از باغ صبح به دست می‌آورد.