گنجور

غزل شمارهٔ ۲۲۷۰

به داغ عشق نباشد مرا جگر محتاج
به آفتاب ز خامی بود ثمر محتاج
ببر به جای دگر روی گرم خود خورشید!
که نیست سوخته ما به این شرر محتاج
بس است چهره زرین، خزانه عاشق
که آفتاب نباشد به سیم و زر محتاج
هزار شکر که این غنچه خود به خود وا شد
نشد چو گل به هواداری سحر محتاج
ازان زمان هک به دولتسرای فقر رسید
دگر نگشت دل ما به هیچ در محتاج
مجوی بیش ز قسمت که تا قناعت کرد
برای آب به دریا نشد گهر محتاج
شکسته می شود از احتیاج، شاخ غرور
ازان شدند خلایق به یکدگر محتاج
بهشت را دل ما در نظر نمی آورد
نمود عشق تو ما را به یک نظر محتاج
در آن مقام که ماییم، شوق تا حدی است
که هیچ نامه نگردد به نامه بر محتاج
اگر میان دو دل هست دوستی به قرار
نمی شوند به آمد شد خبر محتاج
کجا ز سوزش پروانه بو تواند برد؟
سمندری که نگردد به بال و پر محتاج
کجا ز سوزش پروانه بود تواند برد؟
سمندری که نگردد به بال و پر محتاج
همان به آبله خویشتن قناعت کرد
اگر به آب شد این آتشین جگر محتاج
میان گشوده سرانجام خواب می گیری
در آن طریق که نی شد به صد کمر محتاج
به راه کعبه مقصد، تپیدن دل ماست
سبکروی که نگردد به راهبر محتاج
طمع دلیل فرومایگی است کاهل را
وگرنه نیست به تحسین کس هنر محتاج
دل شکسته ما تا چه کفر نعمت کرد؟
که شد به مرهم این ناکسان دگر محتاج
ازان همیشه در فیض باز می باشد
که روی خویش نیارد به هیچ در محتاج
خوشیم با سفر دور بیخودی صائب
که نیستیم به همراه و همسفر محتاج

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به داغ عشق نباشد مرا جگر محتاج
به آفتاب ز خامی بود ثمر محتاج
هوش مصنوعی: عشق برای من مثل داغی است که هیچ نیازی به تسکین ندارد. مانند میوه‌ای که به خاطر نارس بودنش به نور خورشید احتیاج دارد.
ببر به جای دگر روی گرم خود خورشید!
که نیست سوخته ما به این شرر محتاج
هوش مصنوعی: اگر در جایی دیگر بر روی گرم خود خورشید را بگذاری، ما به این آتش سوزان نیاز نداریم!
بس است چهره زرین، خزانه عاشق
که آفتاب نباشد به سیم و زر محتاج
هوش مصنوعی: زیبایی و دلربایی فردی کافی است؛ زیرا عشق و پرتوِ محبت نیازی به مال و ثروت ندارد و مانند آفتاب، خود به خود روشنی بخش است.
هزار شکر که این غنچه خود به خود وا شد
نشد چو گل به هواداری سحر محتاج
هوش مصنوعی: هزاران سپاس که این غنچه به طور طبیعی شکوفا شد و برای باز شدن نیازی به حمایت و کمک صبحگاه نداشت.
ازان زمان هک به دولتسرای فقر رسید
دگر نگشت دل ما به هیچ در محتاج
هوش مصنوعی: از زمانی که به زندگی فقر دست یافتم، دیگر دل‌باختگی و وابستگی‌ام به هیچ چیز دیگر وجود نداشت.
مجوی بیش ز قسمت که تا قناعت کرد
برای آب به دریا نشد گهر محتاج
هوش مصنوعی: زیاده‌خواهی را کنار بگذار و تنها به آنچه قسمت توست رضایت بده، چرا که هیچ گوهری برای طلب آب به دریا نمی‌رود.
شکسته می شود از احتیاج، شاخ غرور
ازان شدند خلایق به یکدگر محتاج
هوش مصنوعی: غرور انسان‌ها به خاطر نیاز و احتیاج به یکدیگر شکسته می‌شود. در واقع، وقتی افراد متوجه می‌شوند که به همدیگر وابسته‌اند، دیگر نمی‌توانند با غرور و خودخواهی رفتار کنند.
بهشت را دل ما در نظر نمی آورد
نمود عشق تو ما را به یک نظر محتاج
هوش مصنوعی: دل ما بهشت را نمی‌بیند، زیرا تنها عشق توست که ما را به یک نگاه نیازمند می‌کند.
در آن مقام که ماییم، شوق تا حدی است
که هیچ نامه نگردد به نامه بر محتاج
هوش مصنوعی: در جایی که ما قرار داریم، اشتیاق و علاقه‌ای وجود دارد که حتی نامه‌ای هم به فرستنده نیاز ندارد.
اگر میان دو دل هست دوستی به قرار
نمی شوند به آمد شد خبر محتاج
هوش مصنوعی: اگر در دل‌های دو نفر دوستی وجود داشته باشد، نمی‌توانند به وضوح و به‌طور رسمی توافق کنند؛ بلکه برای ارتباط برقرار کردن به نشانه‌ای نیاز دارند.
کجا ز سوزش پروانه بو تواند برد؟
سمندری که نگردد به بال و پر محتاج
هوش مصنوعی: کجا می‌تواند پروانه به سوز خود فخر کند؟ وقتی که آن سمندر بزرگ نیازی به بال و پر نداشته باشد.
کجا ز سوزش پروانه بود تواند برد؟
سمندری که نگردد به بال و پر محتاج
هوش مصنوعی: پروانه با سوز و گداز خود، کجا می‌تواند پرواز کند؟ مانند سمندری که به بال و پر نیازی ندارد و می‌تواند به راحتی حرکت کند.
همان به آبله خویشتن قناعت کرد
اگر به آب شد این آتشین جگر محتاج
هوش مصنوعی: او به همان آبله خود قناعت کرد و اگر این دل آتشین او به آب نیاز داشت، چنین نمی‌کرد.
میان گشوده سرانجام خواب می گیری
در آن طریق که نی شد به صد کمر محتاج
هوش مصنوعی: در نهایت، زمانی که در دل خواب فرو می‌روی، آنچه که نی و نیازهایش را با صد خم و کمر تجربه کرده است، در مسیر تو نمایان می‌شود.
به راه کعبه مقصد، تپیدن دل ماست
سبکروی که نگردد به راهبر محتاج
هوش مصنوعی: دل ما تنها به سوی کعبه می‌تپد و هدفش آنجاست؛ کسی که سبک‌بار و بی‌نیاز از راهنما باشد، هرگز در مسیر خود به دیگران احتیاج نخواهد داشت.
طمع دلیل فرومایگی است کاهل را
وگرنه نیست به تحسین کس هنر محتاج
هوش مصنوعی: طمع نشانه‌ای از پستی و ناتوانی است، چون اگر فردی دارای هنر و توانایی باشد، نیازی به تحسین دیگران ندارد.
دل شکسته ما تا چه کفر نعمت کرد؟
که شد به مرهم این ناکسان دگر محتاج
هوش مصنوعی: دل شکسته ما تا چه اندازه نسبت به نعمت‌ها کافر شد؟ که دیگر به کمک این افراد بی‌ارزش نیازمند شدیم.
ازان همیشه در فیض باز می باشد
که روی خویش نیارد به هیچ در محتاج
هوش مصنوعی: هرگز از فیض و برکت او کاسته نمی‌شود، چرا که کسی که به روی خود به هیچ‌کس وابسته نباشد، همیشه در حال بهره‌مندی است.
خوشیم با سفر دور بیخودی صائب
که نیستیم به همراه و همسفر محتاج
هوش مصنوعی: ما از سفر به دور خوشحالیم و دغدغه‌ای برای همراه و همسفر نداریم.

حاشیه ها

1397/08/06 00:11
بهنام

فکر میکنم بیت
کجا ز سوزش پروانه بو تواند برد؟
دوبار اومده این اشتباست یا شعر به همین شکله؟