گنجور

غزل شمارهٔ ۲۲۴۳

همت ما را مکانی دیگرست
آسمان را آسمانی دیگرست
لطف او در پرده دارد چشم را
مغز او را استخوانی دیگرست
گو اجل این جان رسمی را برد
زندگی ما را به جانی دیگرست
آه ازان قاتل که لوح کشتگان
بهر تیغ او فسانی دیگرست
در بساط آسمان راحت مجوی
این متاع کاروانی دیگرست
چند بتوان دید ماه عید را؟
نوبت ابرو کمانی دیگرست
حسن هر ساعت به رنگی می شود
شعله را هر دم زبانی دیگرست
باغبان را می توان با زر فریفت
شرم بلبل باغبانی دیگرست
در زمین خشک کشتی رانده ایم
همت ما بادبانی دیگرست
تیغ را از زلف جوهر ساده کرد
غمزه را تیغ زبانی دیگرست
حسن دایم بوالهوس پرور بود
خس برای شعله جانی دیگرست
چون کشد صائب ز دل گلبانگ عشق؟
مرغ ما از بوستانی دیگرست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

همت ما را مکانی دیگرست
آسمان را آسمانی دیگرست
هوش مصنوعی: ما عزم و اراده‌امان به جایی دیگر معطوف است و مکانی که در آن قرار داریم، تفاوتی با آسمان دیگر دارد.
لطف او در پرده دارد چشم را
مغز او را استخوانی دیگرست
هوش مصنوعی: خداوند مهربانیش را در پس پرده‌ای پنهان کرده و ما نمی‌توانیم حقیقت وجود او را به راحتی ببینیم. آنچه در دل او نهفته است، از آنچه ما در ظاهر می‌بینیم بسیار عمیق‌تر و متفاوت‌تر است.
گو اجل این جان رسمی را برد
زندگی ما را به جانی دیگرست
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که در حالی که زندگی ما به سمت پایان می‌رود، وجود ما به شکل دیگری ادامه خواهد داشت و جان دیگری را خواهد پذیرفت. به عبارت دیگر، مرگ تنها یک تغییر حالت است و زندگی همچنان ادامه دارد.
آه ازان قاتل که لوح کشتگان
بهر تیغ او فسانی دیگرست
هوش مصنوعی: آه از آن قاتل که صفحه کشتگان به خاطر شمشیر او داستانی دیگر را روایت می‌کند.
در بساط آسمان راحت مجوی
این متاع کاروانی دیگرست
هوش مصنوعی: در فضای آسمان به دنبال راحتی نباش؛ چراکه اینجا کالا و فضایی متفاوت از آنچه که نیاز داری وجود دارد.
چند بتوان دید ماه عید را؟
نوبت ابرو کمانی دیگرست
هوش مصنوعی: چند بار می‌توان ماه زیبای عید را دید؟ اکنون نوبت یک ابروی کمانی دیگر است.
حسن هر ساعت به رنگی می شود
شعله را هر دم زبانی دیگرست
هوش مصنوعی: هر لحظه حسن در حال تغییر و دگرگونی است، مانند شعله که در هر لحظه به زبانی جدیدی سخن می‌گوید.
باغبان را می توان با زر فریفت
شرم بلبل باغبانی دیگرست
هوش مصنوعی: باغبان را می‌توان با طلا و جواهر فریب داد، اما شرم و حیا در دل بلبل مانند هیچ چیز دیگر نیست.
در زمین خشک کشتی رانده ایم
همت ما بادبانی دیگرست
هوش مصنوعی: ما در شرایط سخت و نامساعد تلاش کرده‌ایم، اما امید و اراده‌ ما مانند بادبانی نو ما را به جلو می‌برد.
تیغ را از زلف جوهر ساده کرد
غمزه را تیغ زبانی دیگرست
هوش مصنوعی: زلفی که مانند تیغ تیز است، اثرات و جذابیت خاصی دارد. نگاه و غمزۀ معشوق هم مانند تیغی دیگر، با زبانی متفاوت و نرم، قدرت تاثیرگذاری دارد.
حسن دایم بوالهوس پرور بود
خس برای شعله جانی دیگرست
هوش مصنوعی: زیبایی و جذابیت همیشه بی‌تاب و خواستار است، اما برای آتش عشق و زندگی فردی دیگر، نیاز به چیز دیگری دارد.
چون کشد صائب ز دل گلبانگ عشق؟
مرغ ما از بوستانی دیگرست
هوش مصنوعی: وقتی صائب عشق را با صدای دلش فریاد می‌زند، پرنده ما از باغی دیگر می‌آید.