غزل شمارهٔ ۲۰۲۷
ای صبح، آه سرد تو در انتظار کیست؟
زخم دو تیغه باز تو از ذوالفقار کیست؟
آه تو پرده سوز و سرشک تو دلفروز
جان تو زخمی که، دلت داغدار کیست؟
چشم جهان ز پرتو او خیره می شود
داغ جگر گداز تو از لاله زار کیست؟
خون در رگ تو شیر ز مهر که می شود؟
خمیازه تو بر قدح بی خمار کیست
خورشید را زشوق تو در آتش است نعل
چشم ستاره بار تو در انتظار کیست؟
بر پشت نامه تو بود مهر آفتاب
تا روی نامه تو به سوی عذار کیست؟
از انفعال، خون ز شفق می کنی عرق
رخساره منیر تو تا شرمسار کیست؟
خون می خوری و آینه را پاک می کنی
تا سینه گشاد تو آیینه دار کیست؟
شستی به اشک، سرمه شب را ز چشم خویش
ای آفتاب روی، دلت سوکوار کیست؟
گردون ز نوشخند تو یک تنگ شکرست
این چاشنی ز کنج لب بوسه بار کیست؟
نیلوفر سپهر ز آب تو تازه است
شاخ گل تو تشنه لب جویبار کیست؟
جان را نسیم لطف تو از هوش می برد
این بوی روح بخش ز باغ و بهار کیست؟
بی سکه رایج است زر آفتاب تو
این نقد خوش عیار ز دارالعیار کیست؟
تیغ و سپر نمی کنی از خویشتن جدا
اندیشه ات ز غمزه مردم شکار کیست؟
در وصف صبح، این سخنان چو آفتاب
جز کلک صائب از قلم مشکبار کیست؟
غزل شمارهٔ ۲۰۲۶: ای بوالفضول شکوه ز جور زمانه چیست؟غزل شمارهٔ ۲۰۲۸: این آهوی رمیده ز مردم، نگاه کیست؟
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای صبح، آه سرد تو در انتظار کیست؟
زخم دو تیغه باز تو از ذوالفقار کیست؟
هوش مصنوعی: ای صبح، صدای ناامیدکنندهات منتظر چه کسی است؟ زخم دو لبهای که تو به وجود آوردهای، به چه کسی مربوط میشود؟
آه تو پرده سوز و سرشک تو دلفروز
جان تو زخمی که، دلت داغدار کیست؟
هوش مصنوعی: ای آه تو چقدر سوزناک است و اشک تو چقدر دلانگیز! جان تو زخمی است، و حالا این درد و غم دلت که برای چه کسی است؟
چشم جهان ز پرتو او خیره می شود
داغ جگر گداز تو از لاله زار کیست؟
هوش مصنوعی: چشم همهی جهان با نور او خیره میشود و کسی که درد جداییاش به دل مینشیند، در میان گلزارها چه کسی است؟
خون در رگ تو شیر ز مهر که می شود؟
خمیازه تو بر قدح بی خمار کیست
هوش مصنوعی: خون در رگ تو از عشق و محبت به وجود آمده است، اما آیا این احساس واقعی است؟ همچنین، تو که هنوز از حالت مستی خارج نشدهای، کیست که این بیخیالی و تنبلی را در تو به وجود آورده است؟
خورشید را زشوق تو در آتش است نعل
چشم ستاره بار تو در انتظار کیست؟
هوش مصنوعی: خورشید به خاطر عشق تو در حال سوختن است و ستارهها با چشمهای خود منتظرند که ببینند تو چه زمانی میآیی.
بر پشت نامه تو بود مهر آفتاب
تا روی نامه تو به سوی عذار کیست؟
هوش مصنوعی: بر روی نامهات نشانی از خورشید وجود دارد، پس چه کسی میتواند چهرهات را ببیند؟
از انفعال، خون ز شفق می کنی عرق
رخساره منیر تو تا شرمسار کیست؟
هوش مصنوعی: تو از ناامیدی و بیتفاوتی، از عشق به من رنگ رخسارهات به سرخی شفق میزند. حالا میپرسم که این شرم و حیا برای چه کسی است؟
خون می خوری و آینه را پاک می کنی
تا سینه گشاد تو آیینه دار کیست؟
هوش مصنوعی: تو در حال نوشیدن خون هستی و مشغول تمیز کردن آینهای، اما این آینه نشاندهندهی چه کسی است که به دلتنگی و غمخواری تو توجه نمیکند؟
شستی به اشک، سرمه شب را ز چشم خویش
ای آفتاب روی، دلت سوکوار کیست؟
هوش مصنوعی: ای آفتاب روی، شب را با اشکهایت شستهای و میپرسی که دلت برای کی تنگ شده است؟
گردون ز نوشخند تو یک تنگ شکرست
این چاشنی ز کنج لب بوسه بار کیست؟
هوش مصنوعی: جهان به خاطر لبخند تو همچون کاسهای پر از شکر است. این طعم شیرین از بوسههای کدام کسی است که در گوشه لب تو جاری میشود؟
نیلوفر سپهر ز آب تو تازه است
شاخ گل تو تشنه لب جویبار کیست؟
هوش مصنوعی: آسمان بر اثر آب تو سرسبز و شاداب است و اکنون میپرسم که گل تو چه کسی است که به خاطر جویبار تشنه است؟
جان را نسیم لطف تو از هوش می برد
این بوی روح بخش ز باغ و بهار کیست؟
هوش مصنوعی: نسیم دلنشین مهربانی تو جان را به وجد میآورد. این عطر زندگیبخش که از باغ و بهار میآید، متعلق به کیست؟
بی سکه رایج است زر آفتاب تو
این نقد خوش عیار ز دارالعیار کیست؟
هوش مصنوعی: بی سکه، یعنی ارزش واقعی تو مانند طلای درخشان آفتاب است. این مطلب اشاره دارد به اینکه چه کسی میتواند ارزش و کیفیت این طلای ناب را در دارالعیار بسنجند.
تیغ و سپر نمی کنی از خویشتن جدا
اندیشه ات ز غمزه مردم شکار کیست؟
هوش مصنوعی: تیغ و سپر را از خود دور نکردهای، آیا فکر میکنی که با نگاه فریبندهات میتوانی دیگران را به دام بیندازی؟
در وصف صبح، این سخنان چو آفتاب
جز کلک صائب از قلم مشکبار کیست؟
هوش مصنوعی: در توصیف صبح، این سخنان مانند آفتاب، جز از سوی صائب که با قلمی پر از جوهر مینویسد، از کسی دیگر نیست.

صائب