غزل شمارهٔ ۲۰۲۲
رزق دهن تیغ بود هر گلو که هست
قالب تهی ز سنگ کند هر سبو که هست
نتوان به هر دو دست سر خود نگاهداشت
بازیچه محیط شود هر کدو که هست
واصل به بحر می شود این جویبارها
در پای خم شکسته شود هر سبو که هست
چون غنچه هر قدر که گره سخت تر کنی
آخر به باد می رود این رنگ و بو که هست
چندان که می برند فرورفتگان به خاک
یک ذره کم نمی شود این آرزو که هست
از بحر، بی طلب صدفت پر گهر شود
گردآوری اگر کنی این آبرو که هست
ما از وضو به شستن دست از جهان خوشیم
پیوسته تازه روی بود این وضو که هست
چندان که مردمان به سخن دل نمی دهند
ما بس نمی کنیم ازین گفتگو که هست
صائب ز ناز و نعمت دنیای پر فریب
ما را بس است این دل بی آرزو که هست
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رزق دهن تیغ بود هر گلو که هست
قالب تهی ز سنگ کند هر سبو که هست
هوش مصنوعی: در این بیت به این موضوع اشاره شده است که روزی و ذائقهی هر انسان به مانند تیغی است که به معنای تیزی و دقت، هر گلو (مقصد یا روح) را تحت تاثیر قرار میدهد. همچنین هر ظرفی (سبو) که از سنگ خالی است، نشان از خالی بودن و عدم ارزش دارد. در مجموع، این بیانگر آن است که کیفیت و نوع روزی و دانش، تاثیر عمیقی بر روح و وجود انسان دارد.
نتوان به هر دو دست سر خود نگاهداشت
بازیچه محیط شود هر کدو که هست
هوش مصنوعی: شما نمیتوانید همزمان به دو چیز مختلف توجه کامل داشته باشید و در نتیجه، در هر کدام که تمرکز کنید، آن تبدیل به ابزار و وسیلهای برای شما میشود.
واصل به بحر می شود این جویبارها
در پای خم شکسته شود هر سبو که هست
هوش مصنوعی: این جویبارها در نهایت به دریا میپیوندند، و هر ظرفی که در پای خم خمیده قرار بگیرد، میشکند.
چون غنچه هر قدر که گره سخت تر کنی
آخر به باد می رود این رنگ و بو که هست
هوش مصنوعی: هر چقدر هم که تلاش کنی و فشار بیاوری، در نهایت همه چیز به طور طبیعی از بین میرود و زیبایی و عطر آن نیز به فنا میرود.
چندان که می برند فرورفتگان به خاک
یک ذره کم نمی شود این آرزو که هست
هوش مصنوعی: هرچقدر هم که کسانی که به زمین رفتهاند و از دنیای ما جدا شدهاند زیاد شوند، آرزوی وجود داشتن و زندگی کردن هرگز کمتر نخواهد شد.
از بحر، بی طلب صدفت پر گهر شود
گردآوری اگر کنی این آبرو که هست
هوش مصنوعی: اگر از دریا بدون خواسته و طلب، گوهرهای زیادی جمع آوری کنی، این به خاطر آبرو و اعتبار توست که به دست آمده است.
ما از وضو به شستن دست از جهان خوشیم
پیوسته تازه روی بود این وضو که هست
هوش مصنوعی: ما از پاکیزگی و شستن دستهایمان با دنیا آشتی داریم و همیشه به تازگی و طراوت ادامه میدهیم؛ این پاکی که داریم، همیشگی و دایمی است.
چندان که مردمان به سخن دل نمی دهند
ما بس نمی کنیم ازین گفتگو که هست
هوش مصنوعی: هر چقدر که مردم به صحبتها توجهی ندارند، ما از این گفتگو دست برنخواهیم داشت چون میدانیم که این صحبتها مهم است.
صائب ز ناز و نعمت دنیای پر فریب
ما را بس است این دل بی آرزو که هست
هوش مصنوعی: ما به این نعمتها و زیباییهای فریبنده دنیای زندگی قانع هستیم و دلمان که دیگر آرزویی ندارد، برایمان کافی است.

صائب