گنجور

غزل شمارهٔ ۲۰۱۷

تا چند بشنوم ز رسولان پیام دوست
گه دل به نامه شاد کنم، گه به نام دوست
عارف ز جام مهر خموشی نیافته است
کیفیتی که یافت دلم از کلام دوست
رحم است بر کسی که ز کوتاه دیدگی
در جستجوی ماه برآید به بام دوست
دشمن به بیقراری من رحم می کند
در خاطرم عبور کند چون خرام دوست
گر میرم از خمار ز دل خون نمی خورم
من کیستم که باده گسارم ز جام دوست؟
هر چند ناقص است شود کار او تمام
افتاد چشم هر که به ماه تمام دوست
در بزم ما به باده و جام احتیاج نیست
ما را بس است مستی ذکر مدام دوست
از داغ غربتش جگر سنگ خون شود
آشفته خاطری که نداند مقام دوست
خون می خورد ز ساغر آب حیات، خضر
خوشتر ز لطف خاص بود لطف عام دوست
ناکامی است قسمت خودکام، زینهار
بر کام خود مباش که باشی به کام دوست
صائب فزون ز باده لعل است نشأه اش
خونی که می خورم ز رخ لعل فام دوست

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا چند بشنوم ز رسولان پیام دوست
گه دل به نامه شاد کنم، گه به نام دوست
هوش مصنوعی: چرا باید همیشه پیام‌های دوست را از دیگران بشنوم؟ گاهی قلبم را با نامه‌ای که از او می‌رسد شاد می‌کنم و گاهی با یاد او خوشحال می‌شوم.
عارف ز جام مهر خموشی نیافته است
کیفیتی که یافت دلم از کلام دوست
هوش مصنوعی: عارف از نوشیدن جام محبت به سکوتی دست نیافت که دل من از گفتار دوست به آن حالت رسید.
رحم است بر کسی که ز کوتاه دیدگی
در جستجوی ماه برآید به بام دوست
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر نداشتن بینش کافی، برای دیدن زیبایی‌ها و محبوبیت‌ها به بام دوستش می‌رود، سزاوار رحمت است.
دشمن به بیقراری من رحم می کند
در خاطرم عبور کند چون خرام دوست
هوش مصنوعی: دشمن به ناراحتی من توجهی می‌کند، اما یاد او که به آرامی می‌گذرد، مثل یاد دوست محبوبم باعث دل‌خوشی‌ام می‌شود.
گر میرم از خمار ز دل خون نمی خورم
من کیستم که باده گسارم ز جام دوست؟
هوش مصنوعی: اگر از غم و درد دل به آرامش برسم، باز هم از عشق و دوستی چیزی نمی‌خورم. من کیستم که بخواهم از دوست خود با شراب فاصله بگیرم؟
هر چند ناقص است شود کار او تمام
افتاد چشم هر که به ماه تمام دوست
هوش مصنوعی: هر چند که کار او ناتمام است، اما وقتی که کسی به ماه کامل نگاه می‌کند، چشمش به زیبایی‌اش روشن می‌شود.
در بزم ما به باده و جام احتیاج نیست
ما را بس است مستی ذکر مدام دوست
هوش مصنوعی: در مهمانی ما به شراب و جام احتیاجی نیست، تنها یاد مداوم دوست برای ما کافی است تا به مستی برسیم.
از داغ غربتش جگر سنگ خون شود
آشفته خاطری که نداند مقام دوست
هوش مصنوعی: به خاطر دوری و جدایی از سرزمینش، دلش سنگی می‌شود که از اندوه و غم خون گریه می‌کند. کسی که مقام و منزلت دوست را نشناسد، ذهن و دلش همیشه در آشفتگی خواهد بود.
خون می خورد ز ساغر آب حیات، خضر
خوشتر ز لطف خاص بود لطف عام دوست
هوش مصنوعی: خضر در حال نوشیدن آب حیات است و از ساغری که این آب در آن است، می‌نوشد. در اینجا، او به لطف خاص و ویژه خداوند اشاره می‌کند که از لطف عموم و عمومی‌تر دوستش، یعنی خداوند، بیشتر و خوشایندتر است.
ناکامی است قسمت خودکام، زینهار
بر کام خود مباش که باشی به کام دوست
هوش مصنوعی: شخص خودخواه و قدرت‌طلب همواره دچار ناکامی است. پس مراقب باش که فقط به خواسته‌های خودت فکر نکنی، زیرا این کار می‌تواند تو را از رضایت و خوشنودی دوستانت دور کند.
صائب فزون ز باده لعل است نشأه اش
خونی که می خورم ز رخ لعل فام دوست
هوش مصنوعی: صائب، نشئه‌ای که از باده لعل به من می‌دهد، بیشتر از خود باده است و این نشئه را من از خون و زیبایی رخ دوست می‌گیرم.