گنجور

غزل شمارهٔ ۲۰۱۴

نتوان ز دل غبار ملال از شراب شست
زنگ از جبین آینه نتوان به آب شست
از می خمار آن لب میگون ز دل نرفت
داغ شراب را نتواند شراب شست
صافی نمی شود دل صد پاره بی گداز
گل رنگ خون ز چهره به اشک گلاب شست
از بخت تیرگی به گرستن نمی رد
چون خط سرنوشت که نتوان به آب شست
در غیرتم که انجم شب زنده دار را
تردستی خیال که از دیده خواب شست؟
چندان ز شرم روی تو زد غوطه در عرق
کز روی ماه داغ کلف آفتاب شست
از روی شرمگین تو گلگونه حیا
هر چند خون خورد، نتواند شراب شست
با عشق هر که مسلک عقل اختیار کرد
از آب خضر دست به موج سراب شست
یک رشته تاب مهر تو از دل بجا نماند
داغ از کتان من تری ماهتاب شست
در خون دل مرو که سیه روی می شود
هر اخگری که چهره به اشک کباب شست
از دل به می نرفت کدورت که از گهر
مشکل توان غبار یتیمی به آب شست
صائب به می ز دل نتوان تیرگی زدود
از لاله داغ را نتواند سحاب شست

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نتوان ز دل غبار ملال از شراب شست
زنگ از جبین آینه نتوان به آب شست
هوش مصنوعی: انسان نمی‌تواند غبار ناراحتی را از دلش با نوشیدنی پاک کند، همان‌طور که نمی‌تواند زنگار را از آینه با آب بشوید.
از می خمار آن لب میگون ز دل نرفت
داغ شراب را نتواند شراب شست
هوش مصنوعی: از نوشیدن شراب و لذت آن نمی‌توان به آسانی دل برید؛ خاطره داغ آن در دل باقی می‌ماند و هیچ چیز نمی‌تواند این احساس را از بین ببرد.
صافی نمی شود دل صد پاره بی گداز
گل رنگ خون ز چهره به اشک گلاب شست
هوش مصنوعی: دل شکسته و زخمی نمی‌تواند به سادگی و بدون درد و رنج به حالت اول بازگردد. برای ترمیم آن، باید غم و سختی‌های گذشته را از بین برد، مانند اینکه برای پاک کردن لکه‌ای از چهره باید از آب معطر استفاده کرد.
از بخت تیرگی به گرستن نمی رد
چون خط سرنوشت که نتوان به آب شست
هوش مصنوعی: بدی‌های تقدیر و سرنوشت، مانند خطی هستند که نمی‌توان آن را با آب پاک کرد و کسی نمی‌تواند از ناامیدی و سختی‌های زندگی فرار کند.
در غیرتم که انجم شب زنده دار را
تردستی خیال که از دیده خواب شست؟
هوش مصنوعی: در احساس غیرت و غیرت‌ورزی من، آیا ستاره‌های شب که بیدار می‌مانند، توانسته‌اند در خیال من جایی داشته باشند که بیداری از خواب چشم‌هایم را بزدایند؟
چندان ز شرم روی تو زد غوطه در عرق
کز روی ماه داغ کلف آفتاب شست
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و جذابیت تو، آن‌قدر شرم‌زده شدم که عرق بر بدنم نشسته است. مانند این است که بر اثر تابش آفتاب داغ، ماه از روی زیبایی‌اش پاک شده.
از روی شرمگین تو گلگونه حیا
هر چند خون خورد، نتواند شراب شست
هوش مصنوعی: در اینجا به زیبایی و حیا اشاره شده است. حتی اگر انسان بخواهد از خجالت یا شرم رنگ صورتش را بپوشاند، باز هم این حس نمی‌تواند احساس عمیق و واقعی‌اش را تغییر دهد. به عبارتی، حیا و شرم انسانی مانند خونی است که نمی‌تواند چیز دیگری را از بین ببرد یا تغییر دهد.
با عشق هر که مسلک عقل اختیار کرد
از آب خضر دست به موج سراب شست
هوش مصنوعی: هر کسی که عشق را بر عقل و منطق ترجیح دهد، مانند کسی است که دستش را در آب فریبنده‌ی سراب می‌شوید، در حالی که در واقع نمی‌تواند چیزی واقعی را به دست آورد.
یک رشته تاب مهر تو از دل بجا نماند
داغ از کتان من تری ماهتاب شست
هوش مصنوعی: در دل من اثری از عشق تو باقی نمانده و تنها داغی که از تنم باقی مانده، مانند کتان خیس است که زیر نور ماه درخشندگی خاصی دارد.
در خون دل مرو که سیه روی می شود
هر اخگری که چهره به اشک کباب شست
هوش مصنوعی: در دل خود غم و اندوه را پنهان نکن که هر شعله‌ی خشم و غصه، باعث تیرگی چهره‌ات خواهد شد، اگر حرارت اشک‌هایت را در آبیاری آن خشم بسوزانی.
از دل به می نرفت کدورت که از گهر
مشکل توان غبار یتیمی به آب شست
هوش مصنوعی: از دل انسان کدورت و ناراحتی نمی‌رود، چون که مانند سنگ‌های قیمتی برای پاک کردن غبار یتیمی به آب نیاز دارد.
صائب به می ز دل نتوان تیرگی زدود
از لاله داغ را نتواند سحاب شست
هوش مصنوعی: هیچ وقت نمی‌توان از دل به وسیله‌ی می (شراب) غم و اندوه را زدود؛ همانطور که ابرها نمی‌توانند داغ و زخم لاله‌ها را بشویند.