غزل شمارهٔ ۲۰۱۳
از بس نهاده ام به دل داغدار دست
گشته است داغدار مرا لاله وار دست
ای ساقیی که توبه ما را شکسته ای
زنهار از شکسته نوازی مدار دست
ریزند می چو شیشه مگر در گلوی من
می لرزد این چنین که مرا از خمار دست
ای گل چه آفتی تو که از خون بلبلان
در مهد غنچه بود ترا در نگار دست
در عهد خوبی تو گذارند گلرخان
گاهی به روی و گاه به دل غنچه وار دست
از اشتیاق دامن آن سرو خوش خرام
از آستین چو تاک برآرم هزار دست
زان پر گل است گلشن حسنت که می رود
از دیدنت نظارگیان را ز کار دست
گوهر شود ز گرد یتیمی گرانبها
ای سنگدل مشوی ازین خاکسار دست
دریا خمش به پنجه مرجان نمی شود
سودی نمی دهد به دل بیقرار دست
می کرد در تهیه افسوس کوتهی
می بود همچو سرو مرا گر هزار دست
از امتحان غمزه خونخوار درگذر
نتوان گذاشتن به دم ذوالفقار دست
صد بار جوی خون شده است آستین من
تا برده ام به لعل آب آن نگار دست
چون خرده زری که ترا هست رفتنی است
در آستین گره چه کنی غنچه وار دست؟
دستی نشد بلند پی دستگیریم
شد توتیا اگر چه مرا زیربار دست
بی بادبان سفینه به ساحل نمی رسد
صائب ز طرف دامن دل بر مدار دست
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از بس نهاده ام به دل داغدار دست
گشته است داغدار مرا لاله وار دست
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه خیلی به دل زخم دیدهام محبت کردهام، حالا دل من هم مثل گل لاله زخم خورده و داغدار شده است.
ای ساقیی که توبه ما را شکسته ای
زنهار از شکسته نوازی مدار دست
هوش مصنوعی: ای ساقی، تو که توبهی ما را نقض کردهای، خواهش میکنم از نوازش دلشکستهام بپرهیز.
ریزند می چو شیشه مگر در گلوی من
می لرزد این چنین که مرا از خمار دست
هوش مصنوعی: شراب مانند شیشهای ریزش میکند، اما در گلویم میلرزدد و اینگونه است که مرا از حالت مستی به خود میآورد.
ای گل چه آفتی تو که از خون بلبلان
در مهد غنچه بود ترا در نگار دست
هوش مصنوعی: ای گل، تو چه آسیب و ضرری داری که از خون بلبلان در دل غنچه پرورش یافتهای و به دست محبوب در آمدهای؟
در عهد خوبی تو گذارند گلرخان
گاهی به روی و گاه به دل غنچه وار دست
هوش مصنوعی: در زمانهای که تو با زیباییات به سر میکشی، گاهی چهرهات مانند گل میدرخشد و گاهی دلانگیز و نرم مانند غنچه، دستات را بهسوی ما میآورند.
از اشتیاق دامن آن سرو خوش خرام
از آستین چو تاک برآرم هزار دست
هوش مصنوعی: از شوق و دلنگرانی برای آن دوست زیبای خوشحالت، میخواهم همچون یک تاک هزار دست را از آستینم بیرون بیاورم.
زان پر گل است گلشن حسنت که می رود
از دیدنت نظارگیان را ز کار دست
هوش مصنوعی: گلستان زیباییهای تو آنقدر پر از گل و رنگ است که زیباییدوستان از دیدن تو مشغول کار خودشان شدهاند و نتوانستهاند از تماشای تو دست بکشند.
گوهر شود ز گرد یتیمی گرانبها
ای سنگدل مشوی ازین خاکسار دست
هوش مصنوعی: این شعر به این معنا اشاره دارد که ارزش واقعی انسانها، حتی اگر از شرایط سخت و دشواری مانند یتیمی رنج ببرند، میتواند به مانند جواهر در میان خاک و زبالهها پدیدار شود. از طرفی، خطاب به افرادی که دل سنگی دارند، تأکید میکند که نباید از دیگران، به ویژه افرادی که در شرایط سختی هستند، دست بکشند و آنها را نادیده بگیرند.
دریا خمش به پنجه مرجان نمی شود
سودی نمی دهد به دل بیقرار دست
هوش مصنوعی: دریا هرگز به آرامش نمیرسد و کارایی برای دل ناآرام ندارد.
می کرد در تهیه افسوس کوتهی
می بود همچو سرو مرا گر هزار دست
هوش مصنوعی: او در تلاش برای فراهم کردن فرصتی بود، اما افسوس که کوتاه همت بود. اگرچه همچون درخت سرو بلند بود، اما به اندازهای که هزار دست به کار میزد، نتوانست به هدفش برسد.
از امتحان غمزه خونخوار درگذر
نتوان گذاشتن به دم ذوالفقار دست
هوش مصنوعی: برای فرار از تیرگی و خطراتی که از نگاه خشمگین و فریبنده ناشی میشود، نمیتوان با سلاحی قدرتمند مانند ذوالفقار (شمشیر حضرت علی) به راحتی عبور کرد.
صد بار جوی خون شده است آستین من
تا برده ام به لعل آب آن نگار دست
هوش مصنوعی: آستین من بارها به خاطر عشق آن معشوق پر از خون شده است، چون برای رسیدن به زیبایی او هر بار تلاش کردهام.
چون خرده زری که ترا هست رفتنی است
در آستین گره چه کنی غنچه وار دست؟
هوش مصنوعی: مثل یک دانه زر که در آستین تو جا دارد و میخواهد برود، چه میتوانی بکنی؟ آیا باید مانند یک غنچه، دستت را ببندی و نگهاش داری؟
دستی نشد بلند پی دستگیریم
شد توتیا اگر چه مرا زیربار دست
هوش مصنوعی: اگرچه با مشکلات و سختیها دست و پنجه نرم میکنم، اما زمانی که نیاز به کمک دیگران دارم، به من توجهی نمیشود.
بی بادبان سفینه به ساحل نمی رسد
صائب ز طرف دامن دل بر مدار دست
هوش مصنوعی: بدون بادبان، کشتی نمیتواند به ساحل برسد. صائب میگوید باید از دل و احساسات خود استفاده کنیم تا به هدف برسیم.

صائب