غزل شمارهٔ ۲۰۱۱
از لعل آبدار تو طرفی نظر نبست
از شور بحر در صدف ما گهر نبست
چشمی که شد به روی سخن باز چون قلم
یک قطره آب خویش به جوی دگر نبست
زان دم که لعل او به شکر خنده باز شد
در نیشکر ز رعشه غیرت شکر نبست
در آتشم ز آینه کز شوق دیدنت
تا باز کرد دیده خود را دگر نبست
از برگ عیش ماند تهی جیب و دامنش
چون لاله هر که داغ ترا بر جگر نبست
روی زمین گذر که سیل حوادث است
هر کس میان گشود در اینجا، کمر نبست
هر برگ سبز او کف افسوس دیگرست
نخلی که در شکوفه پیری ثمر نبست
صائب نشد عزیز به چشم جهانیان
تا آبروی خود به گره چون گهر نبست
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از لعل آبدار تو طرفی نظر نبست
از شور بحر در صدف ما گهر نبست
هوش مصنوعی: چشم من به زیباییهای تو نمیرسد و از شور و شوق دریا، در صدف ما جواهری شکل نگرفته است.
چشمی که شد به روی سخن باز چون قلم
یک قطره آب خویش به جوی دگر نبست
هوش مصنوعی: چشمی که آماده شنیدن سخن است، مانند قلمی است که دیگر نتواند قطرهای از آب خود را به جوی دیگری بریزد. این یعنی وقتی کسی به خوبی به صحبتها گوش میدهد، دیگر نمیتواند از آنچه شنیده شده دور شود یا به چیز دیگری فکر کند.
زان دم که لعل او به شکر خنده باز شد
در نیشکر ز رعشه غیرت شکر نبست
هوش مصنوعی: از لحظهای که لبخند لعل او مانند شکر زیبا شد، در نیشکر به خاطر حس غیرت، شکر از میم نماند.
در آتشم ز آینه کز شوق دیدنت
تا باز کرد دیده خود را دگر نبست
هوش مصنوعی: از شوق دیدن تو، در میان آتش خودم غوطهور شدم. وقتی که چشمانم را باز کردم، دیگر نتوانستم آنها را ببندم.
از برگ عیش ماند تهی جیب و دامنش
چون لاله هر که داغ ترا بر جگر نبست
هوش مصنوعی: کسی که از خوشیها بیبهره مانده و جیبش خالی است، دامنش به رنگ لاله در آمده، زیرا هیچکس درد و رنج عشق تو را بر دلش تحمل نکرده است.
روی زمین گذر که سیل حوادث است
هر کس میان گشود در اینجا، کمر نبست
هوش مصنوعی: از زمین عبور کن، زیرا حوادث مانند سیل میریزند. هر کس در اینجا ورود پیدا کند، طاقت و استقامت ندارد.
هر برگ سبز او کف افسوس دیگرست
نخلی که در شکوفه پیری ثمر نبست
هوش مصنوعی: هر برگ سبز او، نشاندهندهی حسرت و تاسف است، درست مانند نخل پیری که هرگز در دوران شکوفایی خود، باروری نداشته است.
صائب نشد عزیز به چشم جهانیان
تا آبروی خود به گره چون گهر نبست
هوش مصنوعی: عزیز من تا زمانی که خود را به خوبی در نظر دیگران معرفی نکرده، به ارزش و مقام واقعیاش نرسیده است. او باید همانند جواهر که در گنجینهها نگهداری میشود، به ارزشش توجه کند تا مورد احترام و توجه دیگران قرار گیرد.

صائب