غزل شمارهٔ ۱۹۹۰
دل از حریم سینه به مژگان رسیده است
کشتی به چار موجه طوفان رسیده است
از دل مجو قرار در آن زلف تابدار
دیوانه ام به سلسله جنبان رسیده است
تا همچو خط لبی به او رسانده ام
صد بار بیشتر به لبم جان رسیده است
افتاده شو که از پر و بال فتادگی
شبنم به آفتاب درخشان رسیده است
جز ماه ناتمام، که از خوان آفتاب
در زیر آسمان به لب نان رسیده است؟
طوق گلوی من شده خلخال ساق عرش
قمری اگر به سرو خرامان رسیده است
احوال زخم و خنجر سیراب او مپرس
لب تشنه ای به چشمه حیوان رسیده است
چون شانه تخته الف زخم گشته ام
تا دست من به طره جانان رسیده است
زان آتشین عذار که خورشید داغ اوست
ته جرعه ای به لاله عذاران رسیده است
شد بوته گداز، تمامی هلال را
رحم است بر سری که به سامان رسیده است
لرزد به خود ز قیمت نازل ز سنگ بیش
تا گوهرم به پله میزان رسیده است
هر چند بسته ام به زنجیر پای من
شور جنون من به بیابان رسیده است
صائب همان ز غیرت خود درکشاکشم
هر چند تیشه ام به رگ کان رسیده است
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دل از حریم سینه به مژگان رسیده است
کشتی به چار موجه طوفان رسیده است
هوش مصنوعی: دل از عمق سینه به چشمانم راه یافته است و حالا مانند کشتیای که به وسط طوفان رسیده، در شرایطی پر از اضطراب و هیجان قرار دارد.
از دل مجو قرار در آن زلف تابدار
دیوانه ام به سلسله جنبان رسیده است
هوش مصنوعی: از دل به دنبال آرامش در آن موهای پیچخورده نرو، چون من که دیوانهام، به جایی رسیدهام که میتوانم زنجیرهای خود را حس کنم.
تا همچو خط لبی به او رسانده ام
صد بار بیشتر به لبم جان رسیده است
هوش مصنوعی: من تا کنون بارها به او نزدیک شدهام و هر بار که این کار را کردهام، احساس کردهام که زندگیام به لبم نزدیکتر میشود.
افتاده شو که از پر و بال فتادگی
شبنم به آفتاب درخشان رسیده است
هوش مصنوعی: خودت را به زمین بزن و فروتن شو، چرا که از نقص و ظرافتی که داری، روشنایی و زیبایی به درخشش خورشید رسیده است.
جز ماه ناتمام، که از خوان آفتاب
در زیر آسمان به لب نان رسیده است؟
هوش مصنوعی: جز ماهی که هنوز کامل نشده و از سفره خورشید زیر آسمان به لبه نان رسیده است؟
طوق گلوی من شده خلخال ساق عرش
قمری اگر به سرو خرامان رسیده است
هوش مصنوعی: در اینجا گویا اشاره به زیبایی و لطافت وجود دارد، به طوری که به گردن من مانند زنجیری از گل آراسته شده و در عین حال، اگر پرندهای از عرش آسمان به خود میبالد، به خاطر زیبایی سرو و حالت نرم آن است. این بیان از همنشینی زیباییهای مختلف در طبیعت و تأثیر آن بر روح و احساسات انسان حکایت میکند.
احوال زخم و خنجر سیراب او مپرس
لب تشنه ای به چشمه حیوان رسیده است
هوش مصنوعی: حال زخم و جراحت او را نپرس؛ او مثل کسی است که به چشمه حیات رسیده و تشنه است.
چون شانه تخته الف زخم گشته ام
تا دست من به طره جانان رسیده است
هوش مصنوعی: به خاطر عشقی که به معشوق دارم، دلم زخمهای زیادی خورده و رنجهای زیادی را متحمل شده است تا به او نزدیک شوم و بتوانم به او دسترسی پیدا کنم.
زان آتشین عذار که خورشید داغ اوست
ته جرعه ای به لاله عذاران رسیده است
هوش مصنوعی: از چهرهی آتشین او که مانند خورشید داغ و سوزان است، تنها قطرهای به لالههای زیبا و خوشبو رسیده است.
شد بوته گداز، تمامی هلال را
رحم است بر سری که به سامان رسیده است
هوش مصنوعی: تمامی هلالها در حال گداز و ذوب شدن هستند و این نشاندهندهی رحمتی است برای سرهایی که به آرامش و سامان رسیدهاند.
لرزد به خود ز قیمت نازل ز سنگ بیش
تا گوهرم به پله میزان رسیده است
هوش مصنوعی: به خود بلرز که قیمت سنگی مانند تو پایین است، زیرا من به مقام و ارزشی رسیدهام که شایستهام.
هر چند بسته ام به زنجیر پای من
شور جنون من به بیابان رسیده است
هوش مصنوعی: هرچند که به زنجیر کشیده شدهام و تحت فشار هستم، اما احساس دیوانگی و شور و نشاط من به جایی دور و آزاد مانند بیابان رسیده است.
صائب همان ز غیرت خود درکشاکشم
هر چند تیشه ام به رگ کان رسیده است
هوش مصنوعی: من با وجود تمام مشکلات و سختیهایی که دارم، هنوز هم از غیرت و عزت خود دفاع میکنم، حتی اگر دچار درد و رنج شده باشم.

صائب