گنجور

غزل شمارهٔ ۱۹۸۸

تا سینه ام به داغ محبت رسیده است
پروانه ام به مهر نبوت رسیده است
تا دل ز خارخار تمنا شده است پاک
بیمار من به بیشتر راحت رسیده است
نی می کند به ناخن من دیده شکر
تا مور من به خاک قناعت رسیده است
از بوی پیرهن گذرم آستین فشان
تا دست من به دامن فرصت رسیده است
گوهر شده است قطره سیماب جلوه ام
تا دیده ام به عالم حیرت رسیده است
لذت ز بوسه دهن مار می برم
تا پای من به حلقه صحبت رسیده است
یک عمر غوطه در جگر خاک خورده ام
تا ریشه ام به اشک ندامت رسیده است
دزدیده ام ز ننگ گرفتن در آستین
دستم اگر به دامن دولت رسیده است
غیرت شده است مهر دهان، ورنه عمرهاست
طومار صبر من به نهایت رسیده است
گوهر شده است در صدف قدر دانیم
گر قطره ای ز ابر مروت رسیده است
سیری ز دیدن تو ندارد نگاه من
چون قحط دیده ای که به نعمت رسیده است
کشتی ز چار موجه به ساحل رسانده است
صائب ز صحبت آن که به خلوت رسیده است

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا سینه ام به داغ محبت رسیده است
پروانه ام به مهر نبوت رسیده است
هوش مصنوعی: وقتی قلبم از عشق پر شده، به مرتبه‌ای از عشق و دوری رسیده‌ام که مانند پروانه‌ای به نور و صفای نبوت می‌درخشم.
تا دل ز خارخار تمنا شده است پاک
بیمار من به بیشتر راحت رسیده است
هوش مصنوعی: زمانی که دل انسان از دردی به نام آرزوها پر شود، بیمار او به آرامش بیشتری دست پیدا کرده است.
نی می کند به ناخن من دیده شکر
تا مور من به خاک قناعت رسیده است
هوش مصنوعی: داستان از این قرار است که نی، با ظرافت و مهارت، به خطی شبیه انگشتان من اشاره می‌کند. در این حال، لطافت و شیرینی را به تصویر می‌کشد و نشان می‌دهد که من به خاک و قناعت رسیده‌ام، چه اینکه حس رضایت و آرامش را در عبدیت پذیرفته‌ام.
از بوی پیرهن گذرم آستین فشان
تا دست من به دامن فرصت رسیده است
هوش مصنوعی: از عطر و بوی پیراهن کسی می‌گذرم و آستینم را به جلو می‌زنم تا بتوانم به دامن زمان و فرصت برسم.
گوهر شده است قطره سیماب جلوه ام
تا دیده ام به عالم حیرت رسیده است
هوش مصنوعی: قطره‌ای از جیوه به مانند گوهر درخشیده و زیبایی‌اش باعث شده تا چشم‌هایم در حیرت فرو رود.
لذت ز بوسه دهن مار می برم
تا پای من به حلقه صحبت رسیده است
هوش مصنوعی: من از لذت بوسه‌ٌی دهن مار بهره می‌برم، چون به گرداب گفتگو رسیدم.
یک عمر غوطه در جگر خاک خورده ام
تا ریشه ام به اشک ندامت رسیده است
هوش مصنوعی: مدتی طولانی در مشکلات و سختی‌های زندگی غوطه‌ور بوده‌ام و حالا احساس می‌کنم که سکوت و پشیمانی در عمق وجودم ریشه دوانده است.
دزدیده ام ز ننگ گرفتن در آستین
دستم اگر به دامن دولت رسیده است
هوش مصنوعی: من به خاطر شرم و خجالت دستم را در آستین پنهان کرده‌ام، اما اگر به موفقیت و خوشبختی دست یافتم، از راهی ناپسند به آن رسیده‌ام.
غیرت شده است مهر دهان، ورنه عمرهاست
طومار صبر من به نهایت رسیده است
هوش مصنوعی: عشق و محبت به شدت در دل من تاثیر گذاشته و مرا تحت تاثیر قرار داده است، وگرنه مدت‌هاست که در انتظار و صبر به سر می‌برم و تحملم به انتها نزدیک شده است.
گوهر شده است در صدف قدر دانیم
گر قطره ای ز ابر مروت رسیده است
هوش مصنوعی: مروت و انسانیت مانند گوهری ارزشمند هستند که در صدفی گرانبها قرار دارند. اگر تنها یک قطره از این صفات به ما برسد، باید قدر و ارزش آن را بدانیم.
سیری ز دیدن تو ندارد نگاه من
چون قحط دیده ای که به نعمت رسیده است
هوش مصنوعی: نگاه من هیچگاه از دیدن تو سیر نمی‌شود، مانند کسی که پس از مدت‌ها کمبود، به فراوانی و نعمت دست پیدا کرده است.
کشتی ز چار موجه به ساحل رسانده است
صائب ز صحبت آن که به خلوت رسیده است
هوش مصنوعی: کشتی به خوبی از میان چهار موج عبور کرده و به کنار ساحل رسیده است. این موفقیت نتیجه صحبت و همراهی با کسی است که در خلوت و تنهایی به درک عمیق‌تری رسیده است.