گنجور

غزل شمارهٔ ۱۹۸۵

هر کس بیاض گردن او را ندیده است
افسانه ای ز صبح قیامت شنیده است
آفاق محو قد قیامت خرام اوست
این مصرع بلند به عالم دویده است
آب حیات، خشک بود در مذاق او
هر کس به مستی آن لب میگون مکیده است
جز سبز تلخ من که برآورده است خط
تیغ سیاه تاب به جوهر که دیده است
خونی که مشک گشت دلش می شود سیاه
زان سفله کن حذر که به دولت رسیده است
معیار آرمیدگی مجلس است شمع
تا دل بجاست وضع جهان آرمیده است
صائب ز برگریز برد فیض نوبهار
چون غنچه هر که سر به گریبان کشیده است

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر کس بیاض گردن او را ندیده است
افسانه ای ز صبح قیامت شنیده است
هوش مصنوعی: هر کسی که گردن او را ندیده، فقط داستانی از روز قیامت را شنیده است.
آفاق محو قد قیامت خرام اوست
این مصرع بلند به عالم دویده است
هوش مصنوعی: جهان در شگفتی و تماشای قامت زیبای او قرار دارد، این خبر در همه جا پیچیده و همه جا را در بر گرفته است.
آب حیات، خشک بود در مذاق او
هر کس به مستی آن لب میگون مکیده است
هوش مصنوعی: آب حیات برای او شیرین نبود؛ زیرا هر کسی که از آن لب زیبا و خوش‌رنگ نوشیده است، به حالتی خوش و مست درآمده است.
جز سبز تلخ من که برآورده است خط
تیغ سیاه تاب به جوهر که دیده است
هوش مصنوعی: به جز تلخی سبز من که تحت تاثیر خط تیره و سیاه قرار گرفته، هیچ چیز دیگری نمی‌تواند آن رنگ جذاب و طبیعی را که چشم دیده، بیافریند.
خونی که مشک گشت دلش می شود سیاه
زان سفله کن حذر که به دولت رسیده است
هوش مصنوعی: خون‌هایی که به رنگ مشک درآمده، دل آدم را تیر و سیاه می‌کند. از آن فرد پست و حقیر دوری کن، زیرا او به سلطنت و قدرت دست یافته است.
معیار آرمیدگی مجلس است شمع
تا دل بجاست وضع جهان آرمیده است
هوش مصنوعی: شمع نشانه آرامش و زیبایی مجلس است؛ تا زمانی که دل‌ها شاد و آرامند، دنیا نیز در آرامش به سر می‌برد.
صائب ز برگریز برد فیض نوبهار
چون غنچه هر که سر به گریبان کشیده است
هوش مصنوعی: کسی که سرش را به درون بورس برده است، مانند غنچه‌ای است که در بهار از برگ بیرون می‌آید و از فیض و زیبایی آن لذت می‌برد.