غزل شمارهٔ ۱۹۸۱
امروز قدر نکته موزون نمانده است
انصاف در قلمرو گردون نمانده است
هیچ است صد رساله حکمت به چشم ما
بهتر ز خم اثر ز فلاطون نمانده است
یک عمر می توان سخن از زلف یار گفت
در بند آن مباش که مضمون نمانده است
صائب پیاله گیر که تا کرده ای نگاه
یک خشت از عمارت گردون نمانده است
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
امروز قدر نکته موزون نمانده است
انصاف در قلمرو گردون نمانده است
هوش مصنوعی: امروز دیگر جایی برای نکتههای زیبا و معنادار وجود ندارد و انصاف و عدالت نیز در دنیا کمرنگ شده است.
هیچ است صد رساله حکمت به چشم ما
بهتر ز خم اثر ز فلاطون نمانده است
هوش مصنوعی: هیچ یک از رسالههای حکمت برای ما به اندازهی تاثیر یک خم از شراب ارزش ندارد و از فلسفهی افلاطون چیزی باقی نمانده است.
یک عمر می توان سخن از زلف یار گفت
در بند آن مباش که مضمون نمانده است
هوش مصنوعی: میتوان یک عمر درباره زیباییهای یار صحبت کرد و نیازی نیست نگرانی از کمبود موضوعات داشته باشید.
صائب پیاله گیر که تا کرده ای نگاه
یک خشت از عمارت گردون نمانده است
هوش مصنوعی: لباسی پیرایه کن و لحظهای بیافرین، زیرا که به جز خاطراتی از عمر، چیزی از ساختار بزرگ آفرینش باقی نمانده است.
حاشیه ها
1397/08/09 13:11
امیر
حافظ هم دارد که
حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو
که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را
یکی دیگر از اشعار ضد حکمت و فلسفه البته به معنای مباحث بی نتیجه و کم فایده و الا شعرا و بزرگان ما مخالف تعقل و خرد ورزی نبوده اند و جای جای اشعارشان ترغیب به دانش و خرد است
1401/08/24 07:10
ایزد -
یک عمر می توان سخن از زلف یار گفت ...
حافظ هم می گه :
یک قصه بیش نیت غم عشق وین عجب
کز هر زبان که می شنوم نا مکرر است

صائب