گنجور

غزل شمارهٔ ۱۹۸۰

با داغ عشق، شعله غیرت نمانده است
گرمی در آفتاب قیامت نمانده است
از هیچ سینه رایت آهی بلند نیست
یک سرو در سراسر جنت نمانده است
از پیش کهربا گذرد برگ کاه، راست
گیرایی کمند محبت نمانده است
هنگامه ساز عشق به کنجی خزیده است
گردی به جا ز شور قیامت نمانده است
دریاست آرمیده و سیل است کند سیر
در هیچ مغز، شور محبت نمانده است
رنگ حیا ز سیب زنخدان پریده است
در میوه بهشت حلاوت نمانده است
خورشید فیض در پس دیوار رفته است
در سایه همای، سعادت نمانده است
گردیده است ابر کف ساقیان سراب
در گوهر شراب، سخاوت نمانده است
ادراک سر به جیب خموشی کشیده است
خاکستری ز شعله فطرت نمانده است
خضر آب زندگی به سکندر نمی دهد
در طبع روزگار مروت نمانده است
گرد نفاق روی زمین را گرفته است
در هیچ دل صفای محبت نمانده است
آفاق را تزلزل خاطر گرفته است
آرام در بهشت قناعت نمانده است
از برگریز حادثه در باغ روزگار
رنگینی از برای حکایت نمانده است
تنها نه ساز اهل زمین است بی نوا
در چنگ زهره پرده عشرت نمانده است
بیچاره ای که رم کند از خود کجا رود؟
آسودگی به گوشه عزلت نمانده است
یک اهل دل که مرهم داغ درون شود
در هیچ شهر و هیچ ولایت نمانده است
خرسند نیستیم که خامش نشسته ایم
ما را دماغ شکر و شکایت نمانده است
لخت جگر ز میوه فردوس نیست کم
افسوس ،قدردانی نعمت نمانده است
پیداست چیست حاصل آینده حیات
از رفته چون به غیر ندامت نمانده است
موی سفید، مشرق صبح ندامت است
صائب به توبه کوش که فرصت نمانده است

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

با داغ عشق، شعله غیرت نمانده است
گرمی در آفتاب قیامت نمانده است
هوش مصنوعی: عشق به اندازه‌ای آتشین و سوزان است که دیگر غیرت و شرافت کمرنگ شده و در روز قیامت هیچ‌چیز نبوده و گرما و نشاطی باقی نمانده است.
از هیچ سینه رایت آهی بلند نیست
یک سرو در سراسر جنت نمانده است
هوش مصنوعی: هیچ سینه‌ای نیست که صدای آهی بلند از آن شنیده نشود و در تمام بهشت، حتی یک سرو هم باقی نمانده است.
از پیش کهربا گذرد برگ کاه، راست
گیرایی کمند محبت نمانده است
هوش مصنوعی: برگ کاه به راحتی از کنار کهربا عبور می‌کند، چرا که دیگر قدرت و کشش محبت باقی نمانده است.
هنگامه ساز عشق به کنجی خزیده است
گردی به جا ز شور قیامت نمانده است
هوش مصنوعی: در آتش عشق، شور و هیجان همه چیز را فراگرفته و تنها نشانه‌هایی از آن باقی مانده است. تمامی سر و صداها و هیاهوهای دنیا اکنون به گوشه‌ای رفته و اثراتی از شور و شعف زندگی دیده نمی‌شود.
دریاست آرمیده و سیل است کند سیر
در هیچ مغز، شور محبت نمانده است
هوش مصنوعی: دریا آرام و ساکت است، اما جریانی از محبت در درون کسی باقی نمانده. عشق و احساسات عمیق به طور کامل از بین رفته‌اند و هیچ اثری از شور و شوق در او وجود ندارد.
رنگ حیا ز سیب زنخدان پریده است
در میوه بهشت حلاوت نمانده است
هوش مصنوعی: رنگ شرم و حیا از چهره زیبای معشوق رفته و دیگر در میوه بهشت طعم لذت و شیرینی وجود ندارد.
خورشید فیض در پس دیوار رفته است
در سایه همای، سعادت نمانده است
هوش مصنوعی: خورشید نور و برکت از پس دیوار رفته و در سایه‌ی پرنده‌ای بزرگ، خوشبختی و سعادت دیگر وجود ندارد.
گردیده است ابر کف ساقیان سراب
در گوهر شراب، سخاوت نمانده است
هوش مصنوعی: ابرهای تیره بر فراز کفل ساقی‌ها در سراب ظاهر شده‌اند و در این عیش و نوش، دیگر خبری از سخاوت نیست.
ادراک سر به جیب خموشی کشیده است
خاکستری ز شعله فطرت نمانده است
هوش مصنوعی: درک و فهم به سکوت و گذرانی رفته است و از آتش ذات انسانی چیزی باقی نمانده است.
خضر آب زندگی به سکندر نمی دهد
در طبع روزگار مروت نمانده است
هوش مصنوعی: خضر که نمایندهٔ جاودانگی و زندگی ابدی است، به اسکندر نیز آب حیات نمی‌دهد، زیرا در دوران ما، مروت و انسانیت کاهش یافته است.
گرد نفاق روی زمین را گرفته است
در هیچ دل صفای محبت نمانده است
هوش مصنوعی: بر روی زمین، نفاق و دوگانگی حاکم است و در دل‌ها دیگر جایی برای محبت و صفا باقی نمانده است.
آفاق را تزلزل خاطر گرفته است
آرام در بهشت قناعت نمانده است
هوش مصنوعی: جهان دچار تردید و بی‌قراری شده و در بهشت قناعت دیگر آرامش زیادی به چشم نمی‌خورد.
از برگریز حادثه در باغ روزگار
رنگینی از برای حکایت نمانده است
هوش مصنوعی: در زندگی، وقایع و اتفاقات تلخ و شیرین همچون برگ‌های یک درخت در پاییز می‌ریزند و به همین دلیل در این باغ زمان، چیزی برای داستان‌سرایی و یادآوری باقی نمانده است.
تنها نه ساز اهل زمین است بی نوا
در چنگ زهره پرده عشرت نمانده است
هوش مصنوعی: تنها یا اهل زمین که بی‌صداست، در چنگ زهره (ستاره) چیزی از شادی و جشن باقی نمانده است.
بیچاره ای که رم کند از خود کجا رود؟
آسودگی به گوشه عزلت نمانده است
هوش مصنوعی: آه‌و‌فغان کسی که از خود فرار کند بی‌فایده است، زیرا دیگر جایی برای آرامش و آسایش در انزوا وجود ندارد.
یک اهل دل که مرهم داغ درون شود
در هیچ شهر و هیچ ولایت نمانده است
هوش مصنوعی: شخصی که از دل سوخته دیگران به خوبی آگاه باشد و بتواند دردی را درمان کند، در هیچ کجا پیدا نمی‌شود.
خرسند نیستیم که خامش نشسته ایم
ما را دماغ شکر و شکایت نمانده است
هوش مصنوعی: ما از اینکه سکوت کرده‌ایم خوشحال نیستیم؛ دیگر نه شادی داریم و نه شکایت.
لخت جگر ز میوه فردوس نیست کم
افسوس ،قدردانی نعمت نمانده است
هوش مصنوعی: میوه‌های بهشتی همیشه در دسترس ما نیستند و کاش قدردانی از نعمت‌هایی که داریم بیشتر شود.
پیداست چیست حاصل آینده حیات
از رفته چون به غیر ندامت نمانده است
هوش مصنوعی: آینده زندگی انسان مشخص است و از گذشته تنها پشیمانی باقی مانده است.
موی سفید، مشرق صبح ندامت است
صائب به توبه کوش که فرصت نمانده است
هوش مصنوعی: موهای سفید، نشانه‌ای از صبحی است که سرشار از پشیمانی است. سعی کن به سوی توبه و بازگشت بروی، زیرا زمان زیادی برای این کار باقی نمانده است.

حاشیه ها

1398/04/11 11:07
فاطمه

400 سال پیش صائب اینجوری گفته!!!! ما چی بگیم!:(